Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English
Persian
primer seat
مقر چاشنی
Other Matches
primer
کتاب راهنما یا کتار دستورات ساده و مثالها که نحوه کار برنامه یا اپراتورهای سیستم جدید را نشان میدهد
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
ماده منفجره مقدم
primer
استر
primer
پیش قطار
primer
باستانی ابتدایی
primer
وابسته بدوران بشر اولیه
primer
چاشنی
primer
مبادی اولیه بتونه
primer
کتاب الفباء
cannon primer
چاشنی توپ
igniting primer
چاشنی مشتعل کننده
great primer
حروف 81 پونط
electric primer
چاشنی الکتریکی
cannon primer
چاشنی خرج توپ
chromate primer
استر کرومات
long primer
حروف 01 پونط
primer setback
عقب نشستن چاشنی
primer leak
نشد کردن چاشنی
primer leak
خروج گازاز ته چاشنی
primer pouch
محفظه چاشنی
primer pouch
کیف یافانوسقه چاشنی
primer setback
لگدچاشنی
seat
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
take your seat
بنشینیدسرجای خودتان
seat
پایه
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
seat
حرکت تعادلی
seat
نیمکت
seat
جایگاه نشاندن
seat
محل اقامت
seat
مرکز مقر
seat
سرین
seat
قسمت میانی زین اسب
seat
کفل
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
seat
جا
seat
صندلی
seat
نشیمنگاه مسند
Have a seat, please!
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
seat
نشیمنگاه
seat
سکوی استقرار
seat
جایگزین ساختن
seat
مقر
keay seat
جا خار
commander's seat
صندلیفرمانده
double seat
صندلیدونفره
captain's seat
محلنشستنکاپیتان
dual seat
زینموتور
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
valve seat
نشیمنگاه سوپاپ
country seat
خانهی بزرگ روستایی
country seat
خانهی اربابی
rear seat
صندلیعقب
adjustable seat
صندلی متحرک
bench seat
صندلیاتومبیل
the seat thought
مرکز اندیشه یا فکر
first officer's seat
صندلیخلباناول
reel seat
جایگاهقرقره
parliamentary seat
جای مجلسی
to resign one's seat
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
book a seat
جا رزرو کردن
ejection seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
parliamentary seat
صندلی مجلسی
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
seat back
پشتیصندلی
seat cover
پوششصندلی
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
seat stay
نگهدارندهصندلی
seat tube
تیوپصندلی
single seat
صندلییکنفره
Where is my seat(place)
جای من کجاست ؟
take a back seat
<idiom>
پذیرش پستترین مقام
ejector seat
صندلی پران
[هواپیمایی]
the seat of pain
موضع درد
seat-belt
کمربند صندلی هواپیما
ejection seat
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat
صندلی تاشو
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
garden seat
صندلی یانیمکت باغبانی
governor's seat
حکومت نشین
governor's seat
حاکم نشین
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
he lost the seat
دوباره بوکالت برگزیده نشد
hiking seat
تهته اتکای خم شونده در قایق
drive's seat
صندلی راننده
county seat
مرکز بخشداری
seat-belts
کمربند صندلی هواپیما
bucket seat
صندلی یکنفری
hot seat
صندلی برقی
hot seat
صندلی الکتریکی
seat belt
کمربند صندلی هواپیما
back seat
صندلی عقب اتومبیل
box seat
صندلی لژ
bridge seat
تکیه گاه
bridge seat
پاشنه پل
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
judgement seat
دادگاه
the seat of pain
جای درد
pillion seat
جای اضافی در موتور سیکلت
seat angle
نبشی نشیمن
seat bars
میلههای تکیه گاه
seat of settlement
محل نشست ساختمان
seat of the pants
استفاده از تجربه
seat of government
مقر حکومت
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
straddle seat
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
mercy seat
تخت خدا
mercy seat
سرپوش رحمت
jump seat
صندلی تا شو
love seat
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
key seat
جاخار
key seat
شیار خار
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
valve seat insert
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat reamer
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
fly by the seat of one's pants
<idiom>
دست تنها
back-seat driver
آدم فضول
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
back-seat drivers
آدم فضول
valve seat wrench
دریچهآچارپایه
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
flat racing seat
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
Keep a free(an empty)seat for me.
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
valve seat grinder
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
seat-belt warning light
چراغهشدارکمربندایمنی
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com