Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 71 (5 milliseconds)
English	Persian
prior possession	all against ownership titleof good a is better showa cannot who
prior possession	تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
prior possession	قاعده ید
Other Matches
prior	اولی
prior to his going	پبش از رفتنش
prior to	قبل از
prior to	پیش از
prior to	مقدم بر
prior	آنچه قبلاگ رخ داده است
prior	مقدم
prior	پیش از
prior	رئیس صومعه
prior	اسبق
prior	قبلی
prior	از پیش
prior	پیشین جلوی
prior admission	اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
prior permission	اجازه قبلی پرواز
law of prior entry	قانون تقدم ورود
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] .	درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
to get possession of	داراشدن
to get possession of	تصرف کردن
to take possession of	تصرف کردن
to have possession of	مالک بودن
take possession of	متصرف شدن تصاحب کردن تملک کردن
take possession of	تصرف کردن
self possession	خودداری
self possession	ارامی
self possession	متانت
right of possession	حق تصرف
to have possession of	داشتن
possession	جن زدگی
possession	تسخیر
possession	ثروت ید تسلط
possession	مالکیت
possession	دارایی
possession	تصرف
self-possession	خونسردی
self-possession	خودداری
self-possession	متانت
possession	تملک
possession	تصاحب توپ
be in possession of	متصرف بودن
to have possession of	دارا بودن
possession	ید تصرف
possession	دارایی متصرفات
possession	حیازت
possession	مایملک مستملکات
to put in possession	دارا کردن
things in possession	اموال عینی
to put in possession	مالکیت دادن متصدی کردن
to put in possession	اگاه کردن
unity of possession	تصرفات مشاعی چند تن در یک ملک واحد تصرفات فرد واحددر دو مال مختلف که ناشی از عناوین مختلفه باشد
vested in possession	واگذاری مال تحت تصرف
writ of possession	حکم تملیک
vacant possession	ملک بدون مستاجر
vacant possession	ملک خالی
things in possession	اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند
giving possession	تملیک
possession money	حق الاجرا
possession money	حق النسبی
possession money	حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
chose in possession	حق بالفعل
put in possession	متصرف کردن
put in possession	تصرف کردن
reduction into possession	از قوه به فعل دراوردن تصرف
taking possession	حیازت
taking possession	قبض
the house is in my possession	خانه در تصرف من است خانه در دست من است
chose in possession	حق عینی
possession by title of ownership	تصرف به عنوان مالکیت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com