English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
English Persian
priority interrupt وقفه اولویت
Other Matches
priority ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
priority لیست وسایل جانبی و اولویت آنها هنگام ارسال سیگنال وقفه .
priority شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priority اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
priority سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority اهمت وسیله یا تابع نرم افزاری در سیستم کامپیوتری
right of priority حق تقدم
right of priority الویت
priority اولویت
priority حق تقدم
priority برتری
priority تقدم
priority سبق تصرف
priority دارای ارجحیت ارجحیت پیام
priority of check تقدم کیش
priority indicator اولویت نما
priority indicator نماینده اولویت
issue priority ترتیب تقدم توزیع
emergency priority تقدم اضطراری
emergency priority تقدم فوری
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
priority of fires تقدم اتشها
priority processing اولویت پردازی
priority intersection تقدم باراهفرعی
urgent priority تقدم حیاتی
to give priority to تقدم دادن به
time priority تقدم زمانی
time priority اولویت زمانی
urgent priority تقدم فوری
program priority اولویت برنامه
priority targets هدفهای دارای تقدم
priority processing پردازش اولیه
absolute priority اولویت مطلق
issue priority تقدم توزیع اماد
low priority work کاری که مهم نباشد
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt قطع کردن
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupt حرکت دادن وقفه
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt جدا کردن
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupt نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt وقفه
interrupt گسیختن
interrupt سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt توقف
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupt منقطع کردن
interrupt سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
system interrupt وقفه سیستم
to interrupt any one's speech در میان سخن کسی امدن
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
vectored interrupt وقفه برداری
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to interrupt a view جلو منظرهای را گرفتن
vectored interrupt سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
scanned interrupt وقفه پویش شده
program interrupt قطع برنامه
clock interrupt وقفه زمان سنجی
external interrupt وقفه خارجی
interrupt a connection قطع شدن یک اتصال
interrupt driven وقفه گرا
interrupt handler گرداننده وقفه
interrupt vector بردار وقفه
automatic interrupt وقفه خودکار
non maskable interrupt سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
automatic interrupt قطع خودکار
program interrupt وقفه برنامه
machine check interrupt وقفه بررسی ماشین
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
daisy chain interrupt یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
To interrupt someone . To cut some one short. حرف کسی را قطع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com