Dictiornary-Farsi | private eyes | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
private eyes	کارآگاه خصوصی


Other Matches

private	پوشیده
private	محدوده آدرس حافظه کاربر مشخص , نه برای دستیابی عمومی
private	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private	متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
he is a private	او سرباز
he is a private	است
in private	در خلوت
in private	محرمانه
private	غیر دولتی
private	عادی
private	شخصی
private	اختصاصی خصوصی
private	محرمانه
private	مستور سرباز
private	اعضاء تناسلی
private d.	کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
private	محرمانه سرجوخه
private	خصوصی
have eyes only for <idiom>	همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
all eyes	چهار چشمی
before my very eyes	جلوی چشمهایم
to keep an eyes on	موافبت کردن
to keep an eyes on	پاییدن
to be all eyes	موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
f.eyes	چشمان فتان یاگیرنده
eyes right!	نظر براست !
eyes right	نظر به راست
d. eyes	چشمان بادکرده
eyes	گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes	روزنه دار
eyes	شکاف درجه دایرهای شکل
eyes	شکاف
eyes	دیده
eyes	دیدن پاییدن
eyes	نگاه کردن
eyes	بینایی
eyes	دهانه سوراخ سوزن
eyes	مرکز هر چیزی کاراگاه
eyes	چشمی طناب
eyes	نورگیر
eyes	دکمه یا گره سیب زمینی
eyes	دیدخوب با تشخیص مسافت
eyes	چشم
eyes	سوراخ میخ کوهنوردی
eyes	چشمی
eyes	حلقه
private deed	سند خصوصی
private first class	سرباز یکم
private first class	سربازیکم
private finance	مالیه خصوصی
private institutions	موسسات خصوصی
private employees	کارکنان خصوصی
private enterprises	موسسات خصوصی
private endowment	وقف خاص
private decument	درمقابل عقد رسمی یا سند که در CL اسناد مصدق یا عقودمهمور به مهر نامیده میشود
private decument	عقد عادی
private code	کد محرمانه
private code	رمز محرمانه
private company	شرکت خصوصی
private consumption	مصرف خصوصی
private corporation	شرکت خصوصی
private cost	هزینه خصوصی
private borrowing	استقراض خصوصی
private debt	بدهی خصوصی
private decument	سند عادی
private broadcasting	پخش برنامه خصوصی
private law	حقوق خصوصی
private treaty	معامله خصوصی
quasi private	شبه خصوصی
the matter was kept private	مطلب را پوشیده نگاه داشتند
without private motive	بی غرضانه
private eye	کارآگاه خصوصی
A private car.	اتوموبیل شخصی
copy for private use	نسخه برای استفاده شخصی
private lessons	تدریس خصوصی
private tuition	تدریس خصوصی
private treaty	معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
private talk	صحبت خصوصی
private talk	گفتگوی محرمانه
private line	خط خصوصی
private nuisance	هتک حرمت منازل و املاک
private ownership	مالکیت خصوصی
private property	مالکیت خصوصی
private property	دارائیهای خصوصی
private property	دارایی شخصی
private property	دارایی شخصی بلامعارض
private road	شارع خاص
private saving	پس انداز خصوصی
private session	جلسه غیر علنی
private siding	سایدینگ یا دوراهی ویژه راه اهن
private benefits	منافع خصوصی
he wished to be private	میخواست تنهاباشد
private school	مدرسه ملی
private document	سند عادی
private detectives	کاراگاه خصوصی
private investigator	کاراگاه خصوصی
private parts	شرمگاه
deed under private	سند غیر مصدق
private enterprise	شرکت خصوصی
private enterprise	اقتصاد ازاد موسسه خصوصی
private enterprise	عمل خصوصی
private enterprise	اقتصاد بخش خصوصی
private schools	مدرسه ملی
private detective	کاراگاه خصوصی
private agreement	قرارداد خصوصی
private sector	بخش خصوصی
quasi private	نیمه خصوصی
he wished to be private	می خواست در خلوت باشد
private school	اموزشگاه خصوصی
private motive	غرض شخصی
deed under private	سند عادی
private schools	اموزشگاه خصوصی
to strain one's eyes	فشارزیادبرچشم خودوارداوردن
hook and eyes	قزن
to poreone's eyes out	چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
black eyes	بدنامی
black eyes	سیاهی اطراف چشم
to set eyes on	نگاه کردن
black eyes	چشم سیاه
to set eyes on	دیدن
black eyes	سیه چشم
to strain one's eyes	چشم خود رازیاد خسته کردن
with my proper eyes	با چشم خودم
up to the eyes in work	سخت مشغول کار
hook and eyes	قفلی
To make eyes.	چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
in the eyes of law	از دید قانون
To fix ones eyes on something.	به چیزی چشم دوختن
cat's-eyes	چشم گربهای
cat's-eyes	عین الهر سفیداب
cat's-eyes	باباغوری
to water [of eyes]	اشک آمدن
Their eyes met.	آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
make eyes at <idiom>
stars in one's eyes <idiom>	برق زدن چشمها از خوشحالی
It took place under my very eyes.	درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
To have roving eyes.	چشم جرانی کردن ؟چشم چران بودن
To shade ones eyes.	سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
to roll one's eyes <idiom>	نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
With her languid eyes .	با چشمهای مستش ( خمار )
eyes pop out <idiom>	خیلی متعجب شدن
hit someone between the eyes <idiom>	چشم زدن کسی
lay eyes on <idiom>	دیدن
set eyes on <idiom>	دیدن
to make eyes at	عاشقانه نگاه کردن
sore eyes	چشم درد
blear eyes	تارچشم
crabs eyes	عین السرطان
hazel eyes	چشم میشی
up to the eyes in debt	تا گردن زیر بدهی
expressive eyes	چشمان با حالت
eyes left	نظر به چپ
eyes of the ship	چشمی ناو
eyes of the ship	دریچههای دیدناو
hazel eyes	چشمان میشی
languishing eyes	چشمان خمار
languishing eyes	یا بیحال
light of one's eyes	نور دیده
light of one's eyes	نور چشم
beady eyes	چشمان ریز براق
blear eyes	چشمان قی گرفته
bull's-eyes	مرکز هدف
to feed ones eyes	چشم چرانی کردن
sunken eyes	چشمان فرو رفته
to drink in with ones eyes	بچشم خریداری نگاه کردن
streaming eyes	چشمان اشکبار
bull's-eyes	قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
to make eyes at	به چشم خاطرخواهی یاخریداری نگاه کردن
hooks and eyes	قزن قفلی
sheep's eyes	نگاه عاشقانه
sheep's eyes	نظر بازی
his eyes were inflammed	چشمهایش اماس کرد
deed under private seal	سند غیر مصدق
deed under private signature	سند عادی
private tutoring [American E]	تدریس خصوصی
private international law	حقوق بین الملل خصوصی
private broadcasting network	شبکهپیشبینیخصوصی
endowments to the private individuals	اوقاف خاصه
deed under private seal	سند عادی
private rate of discount	نرخ تنزیل خصوصی
to have private insurance [cover]	بیمه خصوصی داشتن
private member's bill	طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
private branch exchange	مبادله انشعاب خصوصی
private member's bills	طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
private rate of return	نرخ بازده خصوصی
private members' bills	طرح تهیه شده به وسیله یکی از نمایندگان مجلس
based on private motives	غرض الود
to give private lessons	درس خصوصی دادن
based on private motives	غرض امیز
To open somebodys eyes to something.	چشم وگوش کسی را باز کردن
to grate on somebody's eyes [ears]	چشم های [گوش های] کسی را آزار دادن [چونکه ناپسند است]
to screen one's eyes from the sun	از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
tears suffused his eyes	اشک در چشمانش پر شد
eyes in the back of one's head <idiom>	هوشیار بودن
eyes in the back of one's head <idiom>	چهار چشمی پاییدن
She stared at him with wide eyes.	با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
He doesnt do it for our black eyes.	عاشق چشم وابروی ماکه نیست
Take this handkerchief and wipe your eyes.	این دستمال را بگیر اشکهایت را پاک کن
Every thing swims before my eyes .	چشمم سیاهی می رود
bloods hot eyes	چشمان قرمز و خون گرفته