Dictiornary-Farsi | problem behavior | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 116 (7 milliseconds)

English	Persian
problem behavior	رفتار مشکل افرین


Other Matches

behavior	سلوک اخلاق
behavior	وضع
behavior	حرکت
behavior	رفتار
overt behavior	رفتار اشکار
nonverbal behavior	رفتار غیرکلامی
purposive behavior	رفتار غایت نگر
regressive behavior	رفتار واپس رو
behavior therapy	رفتار درمانی
behavior sampling	نمونه گیری از رفتار
maternal behavior	رفتار مادری
collective behavior	رفتار جمعی
contact behavior	رفتار تماس جویانه
explicit behavior	رفتار اشکار
elicited behavior	رفتار فراخوانده
elastic behavior	حرکت ارتجاعی
elastic behavior	رفتار ارتجاعی
expressive behavior	رفتار بیانگر
incipient behavior	رفتار اغازین
learned behavior	رفتار اموخته
detour behavior	رفتار غیر مستقیم
locomotor behavior	رفتار جابه جایی
implicit behavior	رفتار نااشکار
covert behavior	رفتار نااشکار
behavior repertoire	خزانه رفتار
behavior rehearsal	تمرین رفتار
behavior modification	تغییر رفتار
His behavior was stupid.	رفتارش احمقانه بود.
target behavior	رفتار اماج
verbal behavior	رفتار کلامی
spontaneous behavior	رفتار خودانگیخته
ritualistic behavior	تشریفات وسواسی
apopathetic behavior	رفتار گروه زاد
automatic behavior	رفتار خودکار
ambivalent behavior	رفتار دو سوگرا
avoidance behavior	رفتار اجتنابی
social behavior	رفتار اجتماعی
organizational citizenship behavior	رفتار شهروندی سازمانی
acid base behavior	خاصیت اسیدی- بازی
Her behavior was ecough to make me swar.	رفتارش کفرم را در آورد
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem	مسئله
Is that enough to be a problem?	آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
What's the problem?	مشکل کجاست؟
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
problem	یافتن پاسخ برای مشکلی
problem	معما موضوع
problem	سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem	زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem	چیستان
problem	مشکل
problem	واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem	یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem	مساله
problem	خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
test problem	مسئله ازمابنده
solution to a problem	راه حل یک مسئله
solution of a problem	حل یک مسئله
problem description	شرح مسئله
problem-solving	مساله گشایی
benchmark problem	کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
benchmark problem	مسئله محک
problem statement	حکم مسئلهای
My only problem is money .	تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
problem-free <adj.>	بدون زحمت
problem-free <adj.>	بدون دردسر
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
to crack a problem	مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
the heart of the problem	اصل مساله
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
problem state	وضعیت مسئله
problem state	حالت مسئلهای
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem child	فرزند مسئله دار
identification problem	مسئله شناسائی
problem child	کودک مشکل افرین
problem checklist	فهرست مشکلات
determinate problem	مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
definition of a problem	تعریف یک برنامهThe
problem box	جعبه مساله
check problem	مسئله ازمایشی
chess problem	معما
domestic problem	مساله خانوادگی
chess problem	مسئله شطرنج
problem analysis	تجزیه و تحلیل مسئله
problem definition	تعریف مسئله
problem program	برنامه مسئلهای
problem plav	نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
eight queens problem	مسئله هشت وزیر شطرنج
problem program	برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
feeding problem	مشکل تغذیه
problem oriented	مسئله گرا
problem identification	بازشناسی مشکل
problem solving	حل مسئله
problem identification	شناسایی مسئله
problem file	پرونده مسئلهای
check problem	مسئله مقابلهای
identification problem	مسئله تعیین هویت
problem description	تشریح مسئله
mooney problem checklist	مشکل سنج مونی
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
mind body problem	مساله تن و روان
More money is not the answer to this problem.	پول بیشتر حل این مسئله نیست.
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
on line problem solving	حل مسئله بطور درون خطی
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
problem oriented language	زبان مسئله گرا
problem oriented language	زبان باگرایش مسئله
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
one's biggest worry [problem number one]	بزرگترین نگرانی
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.	زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem.	گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )