Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 134 (7 milliseconds)
English	Persian
problem description	تشریح مسئله
problem description	شرح مسئله
Other Matches
description	وصف
description	توصیف تشریح
description	تعریف
description	توصیف
description	زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description	بخشی از سیستم پایگاه داده که ساختار سیستم و داده را شرح میدهد
description	لیست داده ها و خصوصیات آنها
beyond description	بیش ازحدوصف
description	شرح
description	زاب
description	جور [گونه] [قسم] [جنس] [گروه ]
brief description	شرح کوتاه
brief description	چکیده
description	کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
brief description	خلاصه
fault description	توضیح اشکال
defect description	توضیح خرابی
description of error	توضیح خرابی
error description	توضیح خرابی
fault description	توضیح خرابی
defect description	توضیح مشکل
description of error	توضیح مشکل
lively description	شرح روشن یا واقع نما شرحی که حالت واقعی یااصلی رانشان دهد
job description	شرح وفایف شغلی
job description	شرح شغل
error description	توضیح اشکال
purchase description	خصوصیات جنس مورد نیازخرید
target description	شرح مشخصات هدف
trade description	اوصاف مال التجاره
Of all sorts. Of every description.	جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون )
defect description	توضیح اشکال
description of error	توضیح اشکال
target description	خصوصیات هدف
target description	شرح هدف
job description	شرح مشاغل
job description	کتاب شرح مشاغل
job description	توصیف شغلی
fault description	توضیح نقص
error description	توضیح نقص
description of error	توضیح نقص
condition about description	شرط صفت
defect description	توضیح نقص
fault description	توضیح عیب
error description	توضیح عیب
description of error	توضیح عیب
error description	توضیح مشکل
fault description	توضیح مشکل
false description	توصیف غلط
defect description	توضیح عیب
functional description	شرح وفیفهای
people of every description [of all descriptions]	همه جور آدم
a felon of the worst description	بدترین جور گناهکار
hardware description language	زبان تشریع سخت افزاری
drugs of every description [of all descriptions]	همه نوع دارو
page description language	زبان تشریح صفحه
data description language	زبان تعریف داده
option of incorrect description	خیار تخلف وصف
cattle [rooms] of the worst description	دام [اتاق] در بدترین وضعیت
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .	اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
problem	مساله
What's the problem?	مشکل کجاست؟
problem	مشکل
problem	معما موضوع
problem	چیستان
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
problem	مسئله
Is that enough to be a problem?	آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem	خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
problem	سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem	یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem	یافتن پاسخ برای مشکلی
problem	واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem	زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem-free <adj.>	بدون دردسر
problem-free <adj.>	بدون زحمت
A problem is a chance for you to do your best.	مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
to crack a problem	مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
the heart of the problem	اصل مساله
problem file	پرونده مسئلهای
problem program	برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem solving	حل مسئله
problem state	حالت مسئلهای
problem state	وضعیت مسئله
problem statement	حکم مسئلهای
problem identification	شناسایی مسئله
problem analysis	تجزیه و تحلیل مسئله
solution of a problem	حل یک مسئله
problem program	برنامه مسئلهای
problem plav	نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem identification	بازشناسی مشکل
problem definition	تعریف مسئله
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem oriented	مسئله گرا
problem child	فرزند مسئله دار
problem child	کودک مشکل افرین
problem checklist	فهرست مشکلات
problem box	جعبه مساله
problem behavior	رفتار مشکل افرین
solution to a problem	راه حل یک مسئله
test problem	مسئله ازمابنده
definition of a problem	تعریف یک برنامهThe
determinate problem	مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
chess problem	معما
chess problem	مسئله شطرنج
check problem	مسئله ازمایشی
check problem	مسئله مقابلهای
benchmark problem	مسئله محک
benchmark problem	کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem-solving	مساله گشایی
My only problem is money .	تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
domestic problem	مساله خانوادگی
identification problem	مسئله شناسائی
Problem - solving .	گره گشایی ( رفع مشکل )
identification problem	مسئله تعیین هویت
feeding problem	مشکل تغذیه
eight queens problem	مسئله هشت وزیر شطرنج
mind body problem	مساله تن و روان
mooney problem checklist	مشکل سنج مونی
on line problem solving	حل مسئله بطور درون خطی
to face a serious problem for the country	مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
We are confronting a difficult problem.	با مسأله مشکلی روبرو هستیم
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
to face a serious problem for the country	روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
problem oriented language	زبان باگرایش مسئله
problem oriented language	زبان مسئله گرا
More money is not the answer to this problem.	پول بیشتر حل این مسئله نیست.
one's biggest worry [problem number one]	بزرگترین نگرانی
This would provide an obvious solution [to the problem] .	این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.	زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.	مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem.	گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com