English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (7 milliseconds)
English Persian
problem identification شناسایی مسئله
problem identification بازشناسی مشکل
Search result with all words
identification problem مسئله تعیین هویت
identification problem مسئله شناسائی
Other Matches
identification احراز هویت
identification حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
identification بخشی از کد اصلی برنامه COBOL که مشخصه ها و قالبهای داده و متغیر در برنامه مشخص اند
identification تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
identification شناسایی
identification تطبیق تمیز
identification تعیین هویت
identification همانندسازی
identification شناختن شناسایی کردن
identification تشخیص تشخیص دادن
identification معرف
identification تشخیص هویت
identification signs علائم تشخیص
identification document شناسنامه
identification document کارت شناسایی
identification number حرف مشخصه
identification division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
identification code کدشناسایی یکان
group identification همانند سازی گروهی
identification markings علایم شناسایی
identification card کارت شناسایی
identification character علامت مشخصه
identification code رمز معرف یکان
identification tag پلاک هویت
identification of supplies تشخیص هویت کالا
visual identification شناسایی بصری
visual identification تشخیص بصری
file identification هویت پرونده
identification zone منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
identification zone منطقه تشخیص هدف
identification test ازمون شناسایی
identification tag پلاک شناسایی اتیکت اسم کارت معرفی نامه
ammunition identification code کد شناسایی مهمات
technical identification band نوارمشخصههایتکنیکی
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
personal identification number شماره شناسایی شخصی
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
contents identification board تختهیشناساییمحتویات
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
If this is your problem , it is no problem , it is no problem . اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
What's the problem? مشکل کجاست؟
problem مشکل
problem یافتن پاسخ برای مشکلی
problem واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem چیستان
problem مساله
problem معما موضوع
problem یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
problem مسئله
problem خرابی یا اشکال در سخت افزار یا نرم افزار
solution to a problem راه حل یک مسئله
solution of a problem حل یک مسئله
test problem مسئله ازمابنده
problem state وضعیت مسئله
problem statement حکم مسئلهای
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
to crack a problem مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
problem-free <adj.> بدون زحمت
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
problem-free <adj.> بدون دردسر
the heart of the problem اصل مساله
Problem - solving . گره گشایی ( رفع مشکل )
problem state حالت مسئلهای
problem solving حل مسئله
problem-solving مساله گشایی
problem box جعبه مساله
problem behavior رفتار مشکل افرین
problem analysis تجزیه و تحلیل مسئله
chess problem معما
feeding problem مشکل تغذیه
eight queens problem مسئله هشت وزیر شطرنج
domestic problem مساله خانوادگی
determinate problem مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
definition of a problem تعریف یک برنامهThe
chess problem مسئله شطرنج
check problem مسئله ازمایشی
check problem مسئله مقابلهای
benchmark problem مسئله محک
benchmark problem کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
problem checklist فهرست مشکلات
problem program برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
problem definition تعریف مسئله
problem program برنامه مسئلهای
problem description تشریح مسئله
problem description شرح مسئله
problem child فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
problem file پرونده مسئلهای
problem plav نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
problem oriented مسئله گرا
problem child فرزند مسئله دار
problem child کودک مشکل افرین
More money is not the answer to this problem. پول بیشتر حل این مسئله نیست.
mind body problem مساله تن و روان
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
problem oriented language زبان مسئله گرا
We are confronting a difficult problem. با مسأله مشکلی روبرو هستیم
on line problem solving حل مسئله بطور درون خطی
problem oriented language زبان باگرایش مسئله
It is an extremely complicated problem. مسأله بسیار پیچیده ایست
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
one's biggest worry [problem number one] بزرگترین نگرانی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
To umravel a complication . to unlock adoor . to resolve ( untangle )a knotty problem. گره از مشکلی باز کردن ( گشودن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com