English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
procedure word کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
procedure شیوه
procedure روال
procedure دستورالعمل
procedure پردازه
procedure روند
procedure ایین دادرسی
procedure روش
procedure طرز عمل
procedure رویه
procedure ایین کار روش کار
procedure فرابرش
procedure روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
procedure بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
procedure زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان برنامه نویسی تابعی را فراهم میکند
procedure نحوه عمل
procedure رویه طریقه فرایند
procedure طرزکار
procedure روش وطرز عمل
procedure اقدام
procedure طرز
procedure روش شیوه
procedure پروسه
procedure روش کار
codress procedure روش ذکر گیرندگان به صورت رمزی روش رمز کردن کلیه پیام
recursive procedure رویه بازگشتی
recovery procedure رویه ترمیمی
code of procedure قانون ایین دادرسی
procedure checklist ایجادکنندهلیستتنظیم
procedure turn دور زدن برای برگشتن در مسیر
procedure turn دور زدن برای تغییر مسیرهواپیما
pure procedure رویه جامع
regular procedure اقدام قانونی
rules of procedure روش جاری
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
rules of procedure نظامنامه داخلی
civil procedure ایین دادرسی مدنی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
procedure sign علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
procedure oriented رویه گرا
procedure message پیام معمولی
endorcement procedure شیوه اجرا
court procedure محاکمه
control procedure رویه کنترل
illegal procedure خطای تیم مهاجم
in stream procedure رویه با مسیل
inquisitorial procedure دادرسی با شکنجه و سخت گیری
it was an incorrect procedure یک اقدام غلطی بود
it was an incorrect procedure جریانش درست نبود
law of procedure قانون ائین دادرسی
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
legal procedure دادرسی
code of procedure قانون اصول محاکمات
legal procedure محاکمه
procedure declaration اعلان رویه
procedure division یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
procedure manual کتاب راهنمای رویهای
procedure message پیام عادی
cataloged procedure رویه فهرست بندی شده
[procedure of] solution راه حل
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
principle of criminal procedure ایین دادرسی کیفری
civil procedure code قانون ایین دادرسی مدنی
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
input output procedure رویه ورودی- خروجی
law of criminal procedure ائین دادرسی کیفری
law of civil procedure ائین دادرسی مدنی
Act according to the previous procedure. بترتیب گذشته عمل کنید
procedure oriented language زبان رویه گرا
root canal procedure درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal procedure روت کانال تراپی [دندان پزشکی]
root canal procedure عصب کشی [روت کانال] [دندان پزشکی]
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word تعداد کلمات در فایل یا متن
word مشابه 10721
word طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
i came across a word بکلمه ای برخوردم
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
last word حرف اخر
last word اتمام حجت
last word بیان یا رفتار قاطع
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
word بالغات بیان کردن
word لغات رابکار بردن
word فرمان
the last word سخن اخر
the last word ک لام اخر
the last word سخن قطعی
the last word حرف اخر
word for word طابق النعل بالنعل
word for word تحت اللفظی
word for word کلمه به کلمه
to keep to one's word سرقول خودایستادن
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word درست پیمان بودن
upon my word به شرافتم قسم
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
that is not the word for it لغتش این نیست
take my word for it قول مراسندبدانید
to say a word حرف زدن
word عهد
word قول
word پیغام خبر
word عبارت
word حرف
word واژه سخن
word گفتار
word لفظ
word لغت
say a word سخن گفتن
say a word حرف زدن
to say a word سخن گفتن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word اطلاع
at his word بحرف او
keep one's word <idiom> سرقول خود بودن
last word <idiom> نظر نهایی
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word کلمه
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
word for word <adv.> نکته به نکته
say the word <idiom> علامت دادن
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
in a word <idiom> به طور خلاصه
word for word <adv.> مو به مو
at his word بفرمان او
word for word <adv.> کلمه به کلمه
keep to one's word سر قول خود بودن
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
word واژه
in one word خلاصه
in a word خلاصه اینکه مختصرا
in a word خلاصه
in one word خلاصه اینکه مختصرا
word book لغت نامه
word of honour قول شرف
word of command فرمان نظامی
word square جدول کلمات متقاطع
word salad اشفته گویی
word picture بیان یا شرح روشن
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word square acrostic
word order ترتیب واژه ها
word salad سالاد کلمات
word process ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word mark علامت کلمه
word mark نشان کلمه
word length درازای کلمه
to send word خبردادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word addressable نشانی پذیری کلمه
word and deed گفتاروکردار قول وفعل
word book کتاب لغت
word count واژه شماری
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word of command فرمان انتصاب
word fluency سیالی واژگانی
word deafness واژه کری
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
word book دیکشنری
word frequency بسامد واژگانی
word hoard لغت نامه
word length طول کلمه
to send word پیغام دادن
four-letter word واژهیچهار حرفی
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
give someone one's word <idiom> قول دادن یا بیمه کردن
word book فرهنگ لغات
word of mouth <idiom> از منبع موثق
mum's the word <idiom> دهان قرص
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
swear-word کفر
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
word correction اصلاحکلمه
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
Word of honor . قول شرف
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
He didnt say a word. یک کلام هم حرف نزد
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
written word کلماتنوشتاری
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
swear-word ناسزا
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> یرف مرد یکى است .
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com