English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
processing element عنصر پردازشی
Other Matches
element عامل اصلی محیط طبیعی
element رکن
element المان
element جزء
element اساس
element که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
one element تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
element یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element عنصر عملیاتی
element محیط طبیعی اخشیج
in one's element <idiom> شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
element اعضا [مجموعه] [ریاضی]
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
element اصل
element عنصر
element عنصر اساس
element جوهر فرد
element جسم بسیط
element سازه برقی
element عامل
information processing تقویم اخبار
list processing پردازش لیست
in line processing پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
information processing نتیجه گیری ازاخبار
information processing پردازش اطلاعات
inquiry processing فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
interactive processing پردازش فعل و انفعالی پردازش محاورهای
foreground processing پردازش پیش صحنی
list processing لیست پردازی
nonoverlap processing روشی که به وسیله ان خواندن
image processing پردازش تصویر
image processing تصویر پردازی
geometry processing فرآیندی که نیاز به محاسبه سه مختصات z,y,x دارد از یک شی سه بعدی تا روی صفحه نمایش داده شود
continuous processing پردازش پیوسته
simultaneous processing پردازش همزمان
demand processing پردازش بر اساس نیاز
direct processing پردازش مستقیم
distrubuted processing پردازش توزیعی
document processing پردازش مدرک
document processing متن پردازی
priority processing اولویت پردازی
file processing پرونده پردازی
file processing پردازش فایل
foreground processing اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
cooperative processing سیستمی که در آن یک یا چند کامپیوتر در یک شبکه توزیع شده می توانند بخشی از برنامه یا کار یا مجموعهای از داده ها را اجرا کنند
nonoverlap processing نوشتن و پردازش داخلی فقط در یک اسلوب سری صورت می گیرد
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
processing unit واحد پردازنده
random processing با دست یابی تصادفی
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
random processing پردازش تصادفی
remote processing پردازش از راه دور
sequential processing پردازش ترتیبی
serial processing پردازش نوبتی
text processing پردازش متن
serial processing پردازش سری
processing unit واحدپردازشگر
processing unit واحد پردازش
processing symbol علامت پردازش
overlap processing پردازش و خروجی توسط یک سیستم کامپیوتری
parallel processing پردازش موازی
picture processing پردازش تصویری
post processing پس پردازی
post processing پس پردازش
priority processing پردازش اولیه
processing of the order انجام سفارش
processing program برنامه پردازشی
processing program برنامه پردازش
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
concurrent processing پردازش همزمان
word processing پردازش کلمه
background processing فرآیندی که از تواناییهای -on line سیستم استفاده نمیکند
background processing کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
background processing پردازش زمینهای
batch processing دسته پردازی
batch processing پردازش دستهای
batch processing سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند
batch processing سیستم کامپیوتری که قادر به پردازش گروهی از کارهاست
data processing داده پردازی
data processing پردازش داده ها
data processing تهیه اطلاعات
data processing پرورش اطلاعات
data processing مرتب کردن داده ها
data processing تهیه و تولیداطلاعات
data processing پبشرفت تدریجی داده ها فرایند داده ها روند داده ها
data processing امایش اطلاعات
call processing فراخوان پردازی
command processing پردازش دستورالعمل
picture element عنصر تصویر
alloying element عنصر الیاژ
picture element کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
positive element سازه مثبت
alloying element عنصر الیاژی
primitive element عنصر اولیه
primordial element عنصر ازلی
print element عنصر چاپ
active element عنصر عمل کننده
nand element عنصر نقیض و
picture element سازه تصویر
negative element سازه منفی
orbital element عناصر مداری
tactical element عنصر تاکتیکی
parasitic element جزء غیرفعال
passive element جزء غیرفعال
aqueous element عنصر ابی
passive element عنصر غیرعامل
passive element عنصرغیرفعال
passive element یکان غیر فعال
active element عنصر عامل
active element مولفه موثر
structural element بخش سازهای
symmetry element عنصر تقارن
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
task element عنصر اجرای عملیات
task element قسمت مامور اجرای عملیات
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
test element وسیله ازمایش
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
test element حروف و اعداد ازمایش مدار
threshold element عنصر استانهای
to p an element to a word جزئی از سر واژهای دراوردن
tracer element عنصر ردیاب
transition element عنصر واسطه
stop element عنصر ایست
start element عنصر شروع
signal element عنصر علامتی
active element عنصر کنشی
active element عنصر فعال
purchase element نیروی منتجه
purchase element عامل منتجه بار نهائی
accommpanying element عنصر همراه
abundant element عنصر فراوان
absorbing element عنصر جذب
abiotic element عنصر نازیوه
abiotic element عنصر بیجان
service element عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
service element عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
service element عنصر اداری
shunt element عنصر موازی
tubular element جسملوله
logic element عنصر لاجیک
heating element المان یا عنصر حرارتی
bemetallic element بی متال
bimetallic element زوج فلز
image element نقطه تصویر
identity element عنصر یکسانی
element of construction سازک
trace element عنصر کم مقدار
guest element عنصر کم مقدار
biotic element عنصر زیستی
embarkation element یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
fuse element واحد فیوز
essential element رکن
exclusive or element عنصر یای انحصاری
chemical element عنصر شیمیایی
code element عنصر رمز
delay element عنصر تاخیری
element of battery الکترد پیل
filter element المنت فیلتر
inverse element عنصر وارون
data element جزئیات اطلاعات
data element عناصر اطلاعات
data element عنصر داده
coupling element عنصر پیوست
coupling element عنصر اتصال
coincidence element مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
logic element عنصر منطقی
electronic element بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
element area سازه تصویر
electronic element عنصر الکترونیکی
centralized data processing پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
string processing languages زبانهای پردازش رشته
digital signal processing پردازش دیجیتالی سیگنال
data file processing پردازش فایل داده
distributed processing system سیستم پردازش توزیعی سیستم پردازش غیر متمرکز
distributed data processing داده پردازی توزیعی
dispersed data processing پردازش اطلاعات به صورت توزیعی
stacked job processing پردازش پشته یی
direct access processing پردازش به روش دستیابی مستقیم
distributed data processing پردازش داده توزیع شده
decentralized data processing پردازش داده نامتمرکز
word processing program برنامه پردازش کلمه
word processing society انجمن پردازش کلمه
word processing supervisor نافر پردازش کلمه
word processing system سیستم پردازش کلمه
oil processing area منطقهپردازشنفت
data processing center مرکزداده پردازی
data processing center مرکز پردازش داده
data processing center مرکز داده پردازی
word processing operator متصدی پردازش کلمه
word processing center مرکز پردازش کلمه
unit central processing واحد پردازش مرکزی
decentralized data processing پردازش داده و ذخیره سازی در چند مرحله ونه در یک محل مرکزی
data processing technology تکنولوژی پردازش داده
data processing system سیستم پردازش داده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com