English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English Persian
profile drag پسای مزاحم
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
Other Matches
profile برش
profile برجسته نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی
profile عکس نیمرخ
profile نقشه برش نما
profile نیمرخ برش عمودی
profile مقطع عرضی
profile نمایه
profile نیمرخ
profile برش طولی
profile فرم دادن
profile نیمرخ خصوصیات
profile مقطع
profile برش عمودی
profile برش نما
profile شکل
profile فرم
profile نمودارخصوصیات
profile شکل دادن
profile سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر
profile امکانی در ویندوز برای ذخیره سازی تنظیمهای مختلف برای کاربران مختلف PC
profile برش عمودی تصویر جانبی
profile پروفیل
profile شناسه، شاخصه، شناسنامه
electromagnetic profile مجموعه اطلاعات مربوط به وسایل الکترومانیتکی والکترونیکی و رادار
longitudinal profile پروفیل طولی
outboard profile نیمرخ خارجی
physical profile نیمرخ بدنی
physical profile براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
bottom profile نمایه بستر
profile analysis تحلیل نیمرخ
profile chart نمودار نیمرخ
soil profile مقطع خاک
test profile نیمرخ ازمون
low profile <adj.> بی سر و صدا
strict profile نیمرخ کامل
soil profile پروفیل خاک
tooth profile شکل دندانه
rolled profile نیمرخ نورد خورده
river profile نیمرخ رودخانه
profile of the road خط پروژه
profile of the road نیمرخ جاده
profile line نیمرخ زمین
user profile جدول نمودار استفاده کننده
downstream profile at crown نیمرخ کلید در پایین دست
downstream profile at crown نیمرخ پایاب در کلید
age earnings profile برنامه درامد در دوران زندگی
strict profile view نمای نیمرخ کامل
tooth profile error خطای فرم دندانه
to drag on or out ادامه دادن
To drag on and on. بدرازا کشیدن
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
drag on <idiom> دراز کردن
to drag on or out کشیدن
drag اسباب لایروبی
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag عمل حرکت دستگاه OUSE
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag کشش
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag پسا
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag کشیده شدن
drag لایروبی کردن کشش
drag اصطکاک
drag روی صفحه نشان داده میشود
drag کشیدن بزور کشیدن
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
drag کاویدن باتورگرفتن
drag سنگین وبی روح
drag قلاب
drag کشاندن
drag کشیدن
parastic drag پسای مزاحم
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
broom drag جاروی شن کش
momentum drag پسای ممنتم
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
wire drag لاروب سیمی
wing drag پسای بال
wave drag پسای موج
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
total drag پسای کل
drag coefficient ضریب پسا
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
drag axis محور پسا
drag boat کرجی لاروب
drag loading فشار کششی
drag link عضو کشش
drag link اتصال کششی
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
drag hunt شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag hook قلاب عایق
drag hook قلاب کشش
drag force نیروی مقاوم حرکت
drag force نیروی کششی
drag bar میله اتصال
drag coefficient ضریب رانش
drag bike موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag chain عایق
drag chain زنجیرکشش
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing بست کاری داخلی
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag mark محل فشار
hydraulic drag کشش ابی
induced drag پسای القاء شده
form drag پسای شکل
interference drag پسای داخلی
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
engine drag مقاومت مالشی
induced drag پسای لازم
drag bar میله کشش
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag scraper اسکریپر مخزنی
drag roll غلطک کششی
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
engine drag مقاومت اصطکاک
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
This caravan will drag on until the last day . <proverb> این قافله تا به یشر لنگ است .
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
levelling drag scrapers اسکریپر تیغه دار
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
lift drag ratio نسبت برا به پسا
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
drag chain conveyor نقاله با زنجیر مقاوم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com