English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
protective window پنجرهحفافتی
Other Matches
protective آنچه حافظت میکند
protective زره حفافتی محافظت کننده
protective محافظتی
protective حمایتی
protective حفافتی
protective وابسته به حفظ یاحراست
protective محافظ
protective deck پل زره پوش ناو
protective deck پل حفافتی نا
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
protective earthing زمین محافظ
protective earthing زمین کردن حفافتی
protective equipment تجهیزات حفافتی
protective fire اتش حفافتی
protective fire اتشهای حفافت کننده
protective cover روکش محافظ
protective cover روپوش حفاظ
protective cover پوشش حفافتی
protective barrier سد حمایتی
protective barrier مانع حمایتی
protective barrier سد حفافتی
protective clothing روپوش محافظ
protective coat لایه یا قشر محافظ
protective coloring رنگینگی حفافتی
protective contact کنتاکت محافظ
protective cover جان پناه دفاعی
protective ground زمینه حفافتی
protective layer لایه یا روکش محافظ
protective mask ماسک ضد گاز
protective surround محافظاطراف
protective girdle حافظشکم
protective cup حافظفنجانی
protective casing پوششمحافظ
protective tariffs تعرفه گمرکی که هدف از وضع ان محصولات داخلی و جلوگیری از ورود فراوردههای خارجی باشد
protective tariffs تعرفه حمایتی
protective switch کلید محافظ
protective reactor راکتانس محافظ
protective plating حفاظ فلزی
protective pitching سنگریز حفافتی
protective measure اندازه حفافتی
protective measures تدابیر احتیاطی
protective measure اقدام حمایتی
protective motor switch کلید محافث موتور
final protective fires اخرین اتشهای حفافتی
protective gas welding جوشکاری با گاز محافظ
final protective line خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
impluse protective level سطح فشار ضربهای
fault tension protective switch کلید محافظ ولتاژ عیب
fault current protective switch کلید محافظ جریان خطا
protective gas arc welding جوشکاری قوسی با گازمحافظ
to go to the window به [سوی] پنجره رفتن
by the window کنار پنجره
window فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
window پنجره
window روزنه
window ویترین دریچه
window پنجره دار کردن
window بیوه زن
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window مشابه 10682
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
window-dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
pylon window قسمتبازبرج
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
bay window پنجره پیش امده
bay window پیش امدگی ساختمان
window shopper کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
worksheet window پنجره صفحه کاری
window-sill هرهی پنجره
window-sill لب پنجره
window-sill تختهی زیر پنجره
window-sills هرهی پنجره
window-sills لب پنجره
window-sills تختهی زیر پنجره
access window مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
basement window پنجرهزیرزمین
casement window پنجرهیلولایی
landing window پنجرهفرود
louvred window پنجرهیروزنهدار
observation window پنجرهدیدهبانی
panoramic window پنجرهوسیع
playing window پنجرهنمایش
bay window شاه نشین
screen window پوششپنجره
sliding window پنجرهمتحرک
biforate window پنجره دودر
cabinet-window ویترین
chicago window پنجره شیکاگویی
compss-window پنجره کنسولی
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Diocletion Window پنجره نیم دایره
double window پنجره دو جداره
eucharistic window [نیم پنجره محراب]
eyebrow window [پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window نورگیر ثابت
French window پنجره لولادار
Ipswich window پنجره بالکن
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
lattic-window پنجره مشبک
to lean out of the window به پنجره تکیه دادن
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
bay-window شاه نشین
bay-window [پنجره ی بیرون زده ]
types of window انواعپنجره
window awning پنجرهچادر
window curtain پردهپنجره
window tab برچسبپنجره
window-shopping نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
window dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
lattice window شباک
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
lattice window پنجره مشبک
My desk is by the window. میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
balanced window پنجره چرخان
window shade کرکره
compass window شاه نشین نیم گرد
blind window پنجره نما
balance window پنجره چرخان
active window پنجره فعال
window-panes جام پنجره
window-pane جام پنجره
window pane جام پنجره
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window-frames قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
window frame قاب پنجره
window-boxes قاب پنجره
window-box قاب پنجره
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
pivoting window پنجره محوری
continuous window پنجره سراسری
dormer window پنجره شیروانی
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
child window پنجرهای در پنجره اصلی
oval window روزنه بیضی
case window پنجره لولادار
cant bay window کج پنجره
camera window دریچه دیافراگم دوربین
inactive window پنجره غیرفعال
lancet window پنجره نوک تیز
round window روزنه گرد
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window پنجره گردان
window box قاب پنجره
bow window پنجره پیش امده کمانی
window shade پرده
split window پنجره تقسیم بندی شده
splitting a window تقسیم بندی پنجره
storm window پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
stormproof window پنجره ضد طوفان
text window پنجره متن
three panes window پنجره سه لنگه
three panes window پنجره سه چشمه
window dress پشت ویترین گذاشتن
window dress بنمایش گذاشتن
window envelope پاکت طلق دار ادرس نما
window leaf لنگه پنجره
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
window regulator وسیله تنظیم پنجره
skylight window خفنگ
rear window پنجره عقب
French window اقشقشه
sash window پنجره کشویی
bow window پنجره قوسی
rose window پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
sight window بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
skylight window کتیبه
French window درپنجرهای
sash window اروسی
window winder handle دستگیرهحرکتدهندهشیشه
middle lintel in window وادار میانی پنجره
sliding folding window پنجرهتاشویمتحرک
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
window sill brick اجر کاردی
window sill brick هره
cross bar of window الت پنجره
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
head access window شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
Do you mind if I open the window? اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
horizontal pivoting window پنجرهکشویی
rabbet [for window or door] اتصال کام و زبانه لبه [ پنجره یا در]
vertical pivoting window پنجرهگردانعمودی
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
middle lintel in window الت وسطی پنجره
thin window display نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
middle lintel in window کمرکش پنجره
internal window sill کف پنجره داخلی
casement window opening inwards پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com