Dictiornary-Farsi | provincial city | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 64 (5 milliseconds)

English	Persian
provincial city	شهرستان


Other Matches

provincial	ولایتی محلی
provincial	ایالتی
provincial	کوته فکر
provincial	ایالت نشین
provincial	استانی
provincial town	شهرستان
provincial road	جاده محلی
provincial dialect	لهجه ولایتی
inner city	بخش مرکزی شهر
city	شهرک
city	شهر کوچک
city	شهر
city	شهر
garden city	شهریدرداخلیکباغستان
Vatican City	شهر واتیکان
Panama City	شهر پاناما
Mexico City	مکزیکوسیتی
Guatemala City	پایتختگوآتمالا
Kuwait City	کویت
New York City	نیویورک
city boundary	شهرمرزی
How do I get to city center?	چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
City Beautiful	[جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
The city center .	میدان ( مرکز ) شهر
Take me to the city centre?	مرا به مرکز شهر ببرید.
How far is it to city centre?	تا مرکز شهر چقدر راه است؟
city view	نمای شهر
City Hall	بلدیه
central city	مرکز شهر
central city	شهر مرکزی
city article	گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
city editor	نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
city slicker	شهری
city slicker	زرنگ
empire city	نیویورک
mushroom city	شهری که زود ترقی میکند
Ideal City	[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
the city has been proclaimed	قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
they poured toward that city	سوی ان شهر هجوم کردند
to prostrate a city	شهری را با خاک یکسان کردن
Garden city	بوستان شهر
City Hall	ساختمان شهرداری
City Hall	شهرداری
city slicker	رند
What's the fare to city centre?	نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
Every man is a sovereign in his own city . <proverb>	هر کس به شهر خود شهریار است .
bombers raided the city	بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
brown air city	شهر با مه دود اسیدی
bombers raided the city	بمب افگن هابران شهرحمله کردند
gray air city	شهر با مه دود اکسیدی
that city lies in ruins	ان شهر خراب
that city lies in ruins	است
to raze a city to the ground	شهری را با خاک یکسان کردن
to serve the city with water	اب برای شهر تهیه کردن
Ho Chi Minh City	شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
the hill overhangs the city	تپه به شهر مشرف است
The city was razed to the ground.	شهر با خاک یکسان شد
To lay siege to a city .	شهری را محاصره کردن
Gangs of youths went on the rampage through the inner city.	دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
The entire city was plunged in darkness .	تمام شهر غرق درتاریکی بود
Enemy troops poured into the city.	سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
A series of city improvement works.	یکرشته کارهای عمرانی شهری
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.	شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .