English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (7 milliseconds)
English Persian
provisional frame ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
Other Matches
provisional موقت
provisional شرطی
provisional به طور موقت
provisional <adj.> موقتی
provisional شرطی مشروط
provisional مشروط
provisional scrip تصدیق موقت سهام
provisional order دستور موقت اداری
provisional driver راننده تازه کار ارابه
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
provisional scrip تصدیق موقت
provisional assignee مدیر تصفیه موقت
provisional statement صورت وضعیت موقت
frame هیکل حالت موقتی
frame کنترل هایی
frame و مرز اطراف فضای پنجره
frame-up توط ئه
frame-up پرونده سازی
frame قاب کردن
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
ox frame قابی که گوشههای چلیپایی دارد
saw frame کمان اره
frame up دسیسه
frame up دوز وکلک
frame up توط ئه
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
K-frame قاببصورتحرفk
frame استاتور استخوان بندی
frame قاب چارچوب کمان
frame چهارچوب تنه
frame شاسی
frame صحنه
frame پاپوش درست کردن
frame بدن
frame ساختمان
frame منطق اسکلت
frame قاعده
frame چارچوب
frame قاب کردن قاب گرفتن
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
frame تنظیم کردن
frame فرمول
frame بیان کردن
frame چهارچوب
frame فریم
frame تنه
frame کالبد
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame دنده عرضی
frame قاب کادر
frame سازه
frame قاب
frame قواره
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame باربست
burner frame قالب
frame stile قالبنردبانی
burner frame سوخت
frame push اهرم فشاردهنده
time frame مدت لازم
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
freeze-frame قاب ایستا
freeze-frame قاب ایستایی
cold frame سرما دورکن
two light frame پنجره دوچشمه
two light frame پنجره دو قلو
to connect to frame اتصال به بدنه
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
spinning frame چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
portal frame قالبدرگاهی
head of frame سرقاب
metal frame قالبفلزی
frame of mind حالتذهنیفرد
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
warp frame قاب چله
frame agreement توافق اولیه
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
box-frame قاب صندوقی
door-frame چارچوب در
climbing frame وسیلهایمخصوصبازیکودکان
wire frame قالبفلزی
overhead frame قالببالایسر
roller frame قالبدورانی
sash frame حمایلقاب
sill of frame آستانهقاب
timber frame قالبچوبی
track frame قالبشیار
vertical frame قالبعمودی
walking frame قالبچهارپا
warping frame قالبپیچنده
web frame قالبشبکهای
time frame چارچوب زمانی
space frame قاب سه بعدی
frame of reference چهارچوب داوری
distribution frame مقسم
door frame چارچوب در
frame antenna انتن چارگوش
frame frequency بسامد صحنه
frame house خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of hachsaw کمان اره چکی
frame of hachsaw کلاف اره چکی
frame partition جداگر سازه دار
frame partition تیغه تیرپایهای
frame partition تیغه قالبی
crane frame چارچوب جرثقیل
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
frame-ups پرونده سازی
frame-ups توط ئه
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
bar frame تیرک قاب
base frame چهارچوب زیر دستگاهها
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
belt frame اسکلت محیطی بدنه هواپیما
c frame press پرس با قالب "سی " شکل
chassis frame چارچوب شاسی
frame work چهارچوب
full frame قاب کامل
casement frame قاب بازشو
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
pack frame کوله پشتی زین دار
page frame قالب صفحه
page frame قاب صفحه
picture frame قاب عکس
piling frame داربست
plan frame چارچوب برنامه
mirror frame جعبه اینه
reference frame دستگاه مقایسهای
frame of an apparatus شاسی
machine frame چارچوب دستگاه
magnet frame یوغ اهنربایی
main frame کامپیوتر بزرگ
mast frame قاب چهارگوش
micro to main frame پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
gap frame press پرس "سی " شکل
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
track roller frame قالبگردندهشیاردار
swing frame grinder دستگاه سنگ زنی نوسان دار
wood frame construction ساختمان با استخوانبندی چوبی
wire frame model نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
intermediate distribution frame مقسم میانی
middle rial of door frame قیدچه
double frame hobbing machine دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
frame of mind (good or bad) <idiom>
locomotive frame drilling machine دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
top and bottom rail of door frame پاسار
sewing: sewing frame ماشیندوخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com