English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
pseudo operation شبه عمل
pseudo operation عملواره
Other Matches
pseudo کاذب
pseudo op شبه عمل
pseudo قلب
pseudo پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
pseudo دروغین
pseudo- مشلبه چیزی ولی نه اصل آن
pseudo martyr ادم شهید نما
pseudo instruction شبه دستورالعمل
pseudo digital تولید شده توسط مودم و ارسالی روی خط وط تلفن
pseudo code شبه کد
pseudo code شبه دستورالعمل
pseudo christian مسیحی نما
pseudo christ مسیح کاذب دجال
pseudo christ مسیح نما
pseudo base شبه باز
pseudo adiabatic شبکه ادیاباتیک
pseudo acid شبه اسید
pseudo code شبه برنامه
pseudo prophet پیغمبر نما
pseudo penitent شخص تائب نما
pseudo penitent تائب ریاکار
pseudo prophet پیغمبر دروغی
pseudo archaic کهنه نما
pseudo random قط عات حافظه RAM پویا , که قادر به تنظیم مجدد هستند و بنابراین فاهری مشابه قطعه , RAM ایستا دارند
pseudo random سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده اعداد تصادفی
pseudo hardware شبه سخت افزار
pseudo random رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
pseudo random number عدد شبه تصادفی
pseudo first order reaction واکنش شبه مرتبه یک
pseudo isochromatic charts تصورهای هم فام کاذب
operation immediate اقدام سریع
come into operation قابل اجرا شدن
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
to come into operation قابل اجرا شدن
not operation عمل نقض
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
or operation عمل یا
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
co-operation کار مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
co-operation همکاری مشترک
operation کارکرد
to come into operation قابل اجراشدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation دایر شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قانون شدن
operation به اجرا
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل جراحی
operation به کارانداختن
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation گردش جنبش
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation عمل کردن
operation اداره
operation وابسته به عمل عملکرد
operation کار
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation عملیات
operation کار کردن
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
privieged operation عمل ممتاز
operation center مرکز عملیات
parallel operation عملکرد موازی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
parallel operation عمل موازی
n adic operation عمل N تاییN
operation research تحقیق درعملیات
operation code رمزالعمل
parallel operation عملیات موازی
operation order دستور عملیاتی
operation overlay کالک عملیات
operation order دستورعملیات
operation overlay کالک عملیاتی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation map نقشه عملیات
operation map نقشه عملیاتی
operation manager مدیر عملیات
point operation عمل نقطهای
operation decoder عمل شناس
operation decoder عمل گشا
operation code رمز عمل
operation code کد عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
surgical operation عمل جراحی
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation عمل یگانی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
nature of the operation ماهیت عملیات
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
unattended operation عملکردبی مراقب
operation keys کلیدهایعملیات
A surgical operation . عمل جراحی
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
ready for operation اماده کار
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
surgical operation دست کاری
symmetry operation عمل تقارن
synchronous operation عمل همگام
synchronous operation عملیات همزمان
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
unattended operation عملکرد بی مراقب
operation analysis تحلیل عملکرد
furnace operation طرزکار کوره
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
conversational operation عملیات محاورهای
contouring operation فرم کاری
contouring operation کار فرم دهی
continous operation عملکرد پایدار
dyadic operation عمل دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
furnace operation عملکرد کوره
operation research پژوهش عملیاتی
external operation عملیات خارج از مملکت
external operation عملیات خارجی
equivalence operation عمل هم ارزی
emergency operation کارکرد
emergency operation بهره برداری اضطراری
arithmetic operation عمل محاسباتی
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
dyadic operation عملکرد دوتایی
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
block operation عملیات بلوک
binary operation عملکرد دودوئی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
base operation عملیات پایگاهی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
attended operation عملکرد با مراقب
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
autonomous operation عملیات مستقل
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
autonomous operation عملیات ازاد
global operation عملیات سراسری
arithmetic operation عمل ریاضی
molding operation قالب کاری
molding operation فرم کاری
method of operation عملکرد
method of operation طرز کار
method of operation روش کار
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
manual operation عملیات دستی
manual operation عمل دستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com