Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 64 (5 milliseconds)
English	Persian
puff pastry	شیرینی دارای خامهی پف کرده
puff pastry	نان خامهای
puff pastry	پف کرده
puff pastry	شیرینی پفکی
puff pastry	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
puff pastry	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
puff pastry	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
Other Matches
pastry	کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastry	شیرینی
phyllo (pastry)	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
pastry brush	برسخمیر
flaky pastry	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry	یکجورشیرینی
pastry cook	کماج پز
pastry cook	کلوچه پز
flaky pastry	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
central pastry kitchen	اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
pastry bag and nozzles	کیسهودهانهخمیر
pastry cutting wheel	چرخبرشخمیر
puff	وزش باد وزیدن
to be out of puff	از نفس افتادن
to puff up	بالا امدن
puff	بلوف زدن
puff	منفجر کردن منفجر شدن
puff	چپق یا سیگارکشیدن
puff	پک زدن
puff	مشروب گازدار پفک
puff	دود ویا بخار قسمت پف کرده جامه زنانه غذای پف دار
puff	پف
puff	فوت
to puff out	باد کردن
to puff out	بالا امدن
to puff out	کپه کپه کردن
to puff out	پف پف بیرون امدن
to puff up	کپه کپه بیرون امدن
to puff up	بادکردن
puff	لاف زدن پف کردن
powder puff	اسباب پودر زنی
to puff at a pipe	پک زدن به پیپ یا چپق
puff paste	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff paste	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff paste	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
puff adder	یکجور افعی بزرگ افریقایی که چون برانگیخته شودتنش بادمیکند
puff sleeve	آستینپفی
to puff and blow	سخت نفس کشیدن
To puff with pride. <proverb>	باد در کلاه افکندن.
to puff and blow	نفس نفس زدن
to puff a pipe	پک زدن به چپق
puff paste	ادم پفکی
puff paste	ادم توخالی
puff paste	پفک
puff paste	نان شیرینی پف کردن
puff paste	خمیر پف دار
puff box	پودر دان
puff ball	یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
puff paste	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
I ran out of breath [puff] .	از نفس افتادم.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com