Dictiornary-Farsi | pull gear | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
pull gear	چرخ دنده بالابر


Other Matches

in gear	دایر
to go out of gear	مختل شدن ازکارافتادن
gear	ابزار وسایل لباس مخصوص
gear	الات جامه
gear	کردن اماده کارکردن
gear	پوشانیدن
to go out of gear	خراب شدن
gear	افزار
to gear down	باعوض کردن دنده کندکردن
gear	ادوات
gear	اسباب لوازم
gear	مجموع چرخهای دنده دار
gear	چرخ دنده
gear	دنده
in gear	اماده
gear	جعبه دنده
in gear	اماده حرکت
out of gear	خراب
out of gear	ازدنده بیرون افتاده
out of gear	ازهم سواشده
get in gear [get into gear] <idiom>	بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
gear	انتقال دادن
gear	پوشش دنده دار
gear in	درگیر شدن
to gear up	باعوض کردن دنده تندکردن
gear in	درگیری دو چرخ دنده
landing gear	عراده هواپیما وسایل فرود امدن
nose gear	قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
loose gear	چرخ دندانه هرزگرد
oil gear	جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
mess gear	وسایل نظافت نهارخوری
mess gear	وسایل غذاخوری
mess gear	جعبه فروف سرباز یا مسافر
low gear	دنده کندکن
gear cutting	دنده تراشی [مهندسی]
landing gear	ارابه فرود
landing gear	چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
hoisting gear	چرخ دنده بالابر
gear level	دسته دنده
gear level	تبدیل کردن
gear guard	جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
gear grinder	ماشین پرداخت چرخ دنده
gear friction	اصطکاک چرخ دنده
gear cutter	دنده تراش
gear cutter	فرز
gear cluster	مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
gear case	پوسته جعبه دنده
gear case	جعبه دنده
gear brake	ترمز سیستم انتقال
gear pump	پمپ دندهای
gear pump	پمپ روغن دندهای
high gear	دنده قوی خودرو
herringbone gear	چرخ دندانه جناغی
spiral gear	چرخ دنده حلزونی
helical gear	چرخ دنده حلزونی
head gear	کلاه تمرین بوکس
head gear	روسری
head gear	پوشش سر
gear wheel	چرخ دنده
gear wheel	چرخ دندانه دار
gear ratio	نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
gear ratio	نسبت چره دنده ها
gear quadrant	ماهک جعبه دنده
gear box	گیربکس
gear wheels	چرخ های دندانه دار
riot gear	نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
gear housing	پوششچرخدنده
gear cable	کابلچرخدنده
worm gear	چرخ دنده حلزونی
worm gear	دنده حلزونی پیچ حلزونی
worm gear	دنده مورب
worm gear	دنده مارپیچی
valve gear	مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
tumble gear	چرخ دنده واسطه
high gear <idiom>	آخر سرعت
gear box	جعبه دنده گیرباکس
gear shift	دسته دنده اتومبیل
gear wheels	چرخ دنده ها
bathing gear	لباس شنا [حمام]
bathing gear	لوازم شنا [حمام]
gear stick	دسته دنده اتومبیل
gear lever	دسته دنده اتومبیل
tumble gear	چرخ واسطه
transmission gear	چرخ دنده انتقال
training gear	گردونه در سمت
spur gear	چرخ دندانه دار
running gear	قسمت حرکت کننده ماشین
reduction gear	چرخ دنده کاهنده
rocker gear	تنظیم جاروبک
reduction gear	جعبه دنده کاهنده سرعت
reduction gear	جعبه دنده تبدیل سرعت
steering gear	جعبه فرمان
planetary gear	چرخ دنده سیارهای
planetary gear	جعبه دنده خورشیدی
spur gear	دنده ملخی
spur gear	دنده مهمیزی دنده خاردار
steering gear	دنده فرمان
get one's rear in gear <idiom>	عجله کردن
timing gear	چرخ دنده میل بادامک
synchromesh gear	گیربکس سنکرون
switch gear	وسیله اتصال
sun gear	چرخ دنده خورشیدی
step up gear	چرخ دنده افزاینده
steering gear	جعبه دنده فرمان
steering gear	دنده سکان
planetary gear	دنده خورشیدی
bevel gear	دنده مورب
chaffing gear	وسایل ضد سایش
change gear	چرخ دندانه تبدیل
arrester gear	سیم نگهدارنده
reverse gear	دنده معکوس
control gear	دستگاه کنترل
crank gear	چرخ دنده سر میل لنگ
crown gear	چرخ دنده محدب
differential gear	دنده عقب اتومبیل
chaffing gear	وسایل ضد ساییدگی
arresting gear	قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
breathing gear	وسیله تنفسی
bell gear	چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
beaching gear	وسایل به ساحل کشیدن ناو
bevel gear	دنده کرامویل
bevel gear	چرخ دندانه مخروطی
beaching gear	سرسره قایق
beach gear	وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
back gear	یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
breathing gear	ماسک تنفسی
arresting gear	دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
driving gear	چرخ دنده محرک
flight gear	لباس پرواز
four gear drive	گیربکس چهار دنده
foxer gear	صداساز
foxer gear	وسیله تولید صدا
bevel gear	چرخ دنده مخروطی
elevator gear	گردونه در ارتفاع
fuse gear	متعلقات فیوز
gear arrangment	نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
gear assembly	مجموعه چرخ دنده ها
gear blank	چرخ دنده کار نکرده
gear box	جعبه دنده
fishing gear	اسباب ماهیگیری
elevating gear	چرخ دندانه بالابر
external gear	تاج دندانه خارجی
compasition gear	چرخ دنده مرکب
exhaust gear	چرخ دندانه خروجی
pull off	مقاومت کردن
pull down	خراب کردن
pull off	باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
to pull down	خراب کردن بی بنیه کردن
pull it out	پیروزی در واپسین لحظات
pull over	پیراهن کش ورزش
to pull	افسانه جعل کردن
pull down	دریافت کردن
pull over	اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull down	کاستن
to have the pull of	برتری داشتن بر
to have the pull of	اعمال نفوذکردن بر
to pull	اغراق گفتن
pull off	نیروی کشش برقی
to pull down	ویران کردن
pull down	پایین اوردن تخفیف دادن
pull over	عرق گیر
pull over	ژاکت
pull-in	نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull up	صعود
pull up	کاستن سرعت اسب
pull up	اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull-out	ترک کردن
pull up to	به چیزی رسیدن
pull up to	با چیزی برابر شدن
pull up with	به چیزی رسیدن
pull up with	با چیزی برابر شدن
pull-out	عازم شدن
pull-out	بیرون امدن
pull up	جلو افتادن رسیدن
pull up	جلوگیری کردن
pull together	همکاری کردن
pull-in	متوقف شدن
pull-in	توقیف کردن
pull out	ترک کردن
pull out	عازم شدن
pull out	بیرون امدن
pull through	در تنگنا کمک یافتن
pull through	در سختی بکسی کمک کردن
pull through	در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull out	خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull up	بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull-out	خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
to pull down	ارزان کردن
pull	بطرف خود کشیدن کشش
to pull through	به هدف خود رسیدن
to pull through	کامیاب شدن
pull	کشیدن
pull up	توقف کردن [اتومبیل]
pull through <idiom>	بهبود یافتن
pull over <idiom>	متوقف کردن ماشین گوشه جاده
pull (something) off <idiom>	باانجام رساندن کامل کارها
pull	POP
pull	بازیابی داده از پشته
pull	کشیدن دندان
pull	کندن پشم کندن از