Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
pumped hot-water system
سیستمپمپآبداغ
Other Matches
water is pumped back into the steam generator
برگشتنانفجارآببداخلژنراتوربخار
water system
رودخانه و شعبات ان
water system
سیستم ابیاری
water system
منبع اب
water system
ذخیره اب
water supply system
ابرسانی
pumped
پمپ موتور
pumped
ارسال کردن
pumped
پمپ کردن پمپ
pumped
با تلمبه خالی کردن
pumped
حرکات فریبنده
pumped
پمپ
pumped
تلمبه
pumped
تلمبه زنی
pumped
صدای تلمبه
pumped
تپش
pumped
تپ تپ
pumped
باتلمبه بادکردن تلمبه زدن
linear system
[system of linear equations]
دستگاه معادلات خطی
[ریاضی]
to water
آب ریختن
water course
مجرای اب
to water
آب دادن
water
اب دادن
water way
راه ابی
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water down
<idiom>
ضعیف شدن
water course
حق الشرب
water course
حق المجری
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
first water
بالاترین مقام
water way
ابراهه
to water something
آب دادن
[گیاه]
water still
دستگاه تقطیر اب
f.water
عرق رازیانه
water
آب
above water
<adj.>
شناور
on the water
در کشتی
mean water
میان اب
above water
<adj.>
روی آب
She let the water out .
آب را ول کرد
of the first water
بهترین
water way
مسیل
water
مایع
first water
درجه اول
water
پیشاب
water
ابگونه
water
اب
by water
با کشتی
by water
از راه دریا
by water
از راه رودخانه
system
هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system
سازگان
system
سامانه
the system of
رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
i.f.f. system
دستگاه تشخیص
the system of
the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
an system
سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
system
نظم منظومه
system
نظام
system
سازمان
system
تشکیلات
system
قاعده رویه
system
طرز اسلوب
system
جهاز
value system
نظام ارزشها
c.g.s. system
دستگاه سگث
system
سیستم
system
همست
system
همستاد روش
system
طریقه
system
سلسله رشته
system
دستگاه
system
نظام سیستم
system
روش اصول
system
مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system
اصول وجود
system
رشته دستگاه
system
طرز روش
system
اسلوب
system
نظم ترتیب
system
منظومه
system
ترتیب
system
مجموعه سازمان
system
سلسله
water resistant
مقاوم در برابر اب
water turbine
توربین ابی
leakage water
نشتاب
milk and water
بی مزه
water reservoir
دریاچه
water rheostat
رئوستای ابی
lotic water
اب روان
water skin
مشک
water treatment
پاکسازی اب
water resistance
مقاومت در مقابل اب
water utilization
اقتصاد اب
water vapor
بخار اب
keep one's head above water
قصر دررفتن
water purification
تصفیه اب
water purification
تطهیر اب
water rate
پول اب
intrapermafrost water
ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
it is soluble in water
در اب حل میشود
water repellent
دافع اب
water repellent
پس زننده اب
javelle water
اب ژاول
water reservoir
استخر
javelle water
محلول هیپوکلریت سدیم
water reservoir
اب انبار
keep one's head above water
رهایی یافتن
light water
اب سبک
water rights
حق ابه
water treatment
گندزدائی اب
water soak
در اب صابون زدن
water surface
رویه اب
water surface
سطح اب
water suit
لباس ضد نیروی ثقل
water spot
گردباد دریایی
water suit
لباس ضد فشار اب
mains water
لوله اب اصلی
make water
ادرار کردن
water spot
واتراسپات
light water
اب معمولی
water stop
اب بند
water snake
مار ابی
mean high water
مد میانگین
mean high water
اب بالای میانگین
water tight
کیپ
water seal
بوبند اب
water tight
مانع دخول اب
water terminal
ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
water soak
در اب خیساندن
mean low water
اب پایین میانگین
mean low water
جزر میانگین
water skier
اسکی باز روی اب
water terminal
باراندازهای ابی
water tank
مخزن اب
water sky
لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
pass water
ادرار کردن
hard water
اب سنگین
fresh water
اب گوارا
still water level
سطحسکونآب
supply of water
ذخیرهآب
surface of the water
سطحآب
water bottle
غمغهآب
fly water
دارویا اب مگس کش
water goblet
جام آب
water hose
شلنگآب
fresh water
اب شیرین
hard water
اب سخت
ground water
ابهای زیرزمینی
ground water
اب زیرزمینی
greedy of water
حریص مال
granitic water
ابی که ازخاک خارادارامده باشد
safest water
آبسالم
water inlet
ورودآب
water intake
مکندهآب
eye water
اب دیده
water transport
ناقلآب
water under pressure
آبتحتفشار
water/alcohol
آب
water/alcohol
الکل
water butt
سطلیکهمخصوصجمعآوریبارانیاستکهازبام میریزد
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
water rates
پولمصرفآب
eye water
اشک
eye water
خلط چشم یکجورنوشابه الکلی که انرامیگویند
water signs
علائمآبی
fire water
اتش سرد
fire water
اب اتشین
water jug
پارچآب
filled with water
دال بر جدایی
water key
کلیدآب
water separator
جداگرآب
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
fault water
ابشکاف
To go through fire and water.
خودرا به آب وآتش زدن
hardness of water
سختی اب
water wheel
دولاب
in deep water(s
درسختی
barley water
ماالشعیر
ice water
اب یخ
barley water
آبجو غیرالکلی
lavender water
گلاب استوقدوس
water cycle
چرخه اب
toilet water
عطر حمام
hydration water
اب لازم برای ابش
in deep water(s
در تقلا
in low water
در تنگی مالی
written in water
فانی
water wheel
چرخاب
inshore water
اب ساحلی
inshore water
ابهای ساحلی
water worn
ساییده شده ازاب
water year
سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
white water
ابشارهای کوتاه رودخانه
written in water
نا پایدار
industrial water
اب صنعتی
water biscuit
بیسکویت آبدار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com