Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 186 (9 milliseconds)
English	Persian
purchase element	نیروی منتجه
purchase element	عامل منتجه بار نهائی
Search result with all words
arresting system purchase element	وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
Other Matches
purchase	خریداری
purchase	هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchase	اشتراء
purchase	شراء
purchase	خرید خریداری کردن
purchase	ابتیاع
purchase	درامدسالیانه زمین
purchase	خرید
purchase	خریدن
purchase	خریداری کردن
open purchase	خرید ازاد
purchase by a deed	قباله کردن
purchase by a deed	با سند خریدن
offer to purchase	پیشنهاد جهت خرید
purchase description	خصوصیات جنس مورد نیازخرید
open purchase	خرید از بازار ازاد
purchase journal	دفترخرید روزانه
purchase ledger	دفتر بزرگ خرید
purchase ledger	دفتر کل خریدها
purchase money	در CL ثمن
purchase money	قیمت جنس
counter purchase	خرید متقابل
advance purchase	خرید سلف
local purchase	خرید از محل
collaborative purchase	خریدتعاونی
collaborative purchase	خرید با تشریک مساعی
counter purchase	تهاتر
counter purchase	داد وستد متقابل
offer to purchase	پیشنهاد خرید
central purchase	خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
credit purchase	خرید نسیه
basket purchase	خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
forward purchase	معامله سلف
forward purchase	خرید سلف
forward purchase	پیش خرید
local purchase	خرید محلی
conditions of purchase	شرایط خرید
purchase order	دستور خرید
regional purchase	خرید محلی
cost purchase	راس المال
purchase journal	دفتر روزنامه خرید
To purchase on approval .	بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
hire purchase	کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
two fold purchase	تاکل دو قرقرهای دو شیاره
to make a purchase	خرید کردن
regional purchase	خرید از داخل منطقه پادگانی
ratchet purchase	جرثقیل جغجغهای
purchase requisition	درخواست خرید
purchase request	درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
purchase tax	مالیات بر معاملات
purchase order	سفارش خرید
hire purchase	خرید اقساطی
purchase rate	نرخ خرید
hire purchase	اجاره به شرط تملیک
purchase price	راس المال
double purchase pulley	غرغرهای که دو طناب خورداشته باشد
purchase notice agreements	پیمان خرید
average purchase rate	نرخ متوسط خرید
purchase notice agreements	قراردادهای خرید
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
It is too expensive for me to buy ( purchase ).	برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
lump sum purchase	خرید یکجا
lump sum purchase	خرید کلی
make a forward purchase	سلف خریدن
one element	تابع منط قی که در صورت درستی ورودی خروجی درست میدهد
element	اعضا [مجموعه] [ریاضی]
in one's element <idiom>	شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
out of one's element <idiom>	جایی که به شخص تعلق ندارد
element	رکن
element	عامل اصلی محیط طبیعی
element	یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
element	کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element	کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
element	یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
element	دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
element	جزء
element	المان
element	اساس
element	عنصر
element	سازه برقی
element	عامل
element	محیط طبیعی اخشیج
element	اصل
element	عنصر اساس
element	جوهر فرد
element	جسم بسیط
element	عنصر عملیاتی
element	رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
element	که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
absorbing element	عنصر جذب
accommpanying element	عنصر همراه
abiotic element	عنصر بیجان
active element	مولفه موثر
abiotic element	عنصر نازیوه
processing element	عنصر پردازشی
primordial element	عنصر ازلی
print element	عنصر چاپ
abundant element	عنصر فراوان
task element	قسمت مامور اجرای عملیات
task element	یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
test element	وسیله ازمایش
test element	دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
test element	حروف و اعداد ازمایش مدار
threshold element	عنصر استانهای
to p an element to a word	جزئی از سر واژهای دراوردن
tracer element	عنصر ردیاب
transition element	عنصر واسطه
tubular element	جسملوله
task element	عنصر اجرای عملیات
filter element	المنت فیلتر
tactical element	عنصر تاکتیکی
service element	عنصری از نیروهای مسلح که در عملیات شرکت دارد
service element	عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
service element	عنصر اداری
shunt element	عنصر موازی
signal element	عنصر علامتی
start element	عنصر شروع
stop element	عنصر ایست
structural element	بخش سازهای
symmetry element	عنصر تقارن
tactical element	یکان رزمی یکان تاکتیکی
coincidence element	مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
essential element	رکن
exclusive or element	عنصر یای انحصاری
bemetallic element	بی متال
aqueous element	عنصر ابی
alloying element	عنصر الیاژ
alloying element	عنصر الیاژی
fuse element	واحد فیوز
guest element	عنصر کم مقدار
trace element	عنصر کم مقدار
heating element	المان یا عنصر حرارتی
identity element	عنصر یکسانی
embarkation element	یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
element of construction	سازک
element of battery	الکترد پیل
code element	عنصر رمز
coupling element	عنصر اتصال
coupling element	عنصر پیوست
biotic element	عنصر زیستی
data element	عنصر داده
data element	عناصر اطلاعات
data element	جزئیات اطلاعات
delay element	عنصر تاخیری
bimetallic element	زوج فلز
electronic element	عنصر الکترونیکی
electronic element	بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
element area	سازه تصویر
image element	نقطه تصویر
inverse element	عنصر وارون
primitive element	عنصر اولیه
chemical element	عنصر شیمیایی
active element	عنصر کنشی
active element	عنصر فعال
orbital element	عناصر مداری
parasitic element	جزء غیرفعال
passive element	جزء غیرفعال
passive element	عنصر غیرعامل
passive element	عنصرغیرفعال
passive element	یکان غیر فعال
picture element	سازه تصویر
picture element	کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture element	عنصر تصویر
positive element	سازه مثبت
negative element	سازه منفی
active element	عنصر عامل
active element	عنصر عمل کننده
logic element	عنصر لاجیک
logic element	عنصر منطقی
nand element	عنصر نقیض و
acid forming element	عنصر اسیدی
physical element of crime	عنصر مادی جرم
air defense element	عنصر پدافند هوایی
horizontal arch element	حلقه افقی قوس
airlift control element	عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
mental element of crime	عنصر روانی جرم
metal cutting element	عنصر براده برداری
fire support element	عنصرهماهنگ کننده پشتیبانی اتش
acid forming element	عنصر اسیدساز
fire support element	عنصر پشتیبانی اتش
finite element method	روش المان محدود
transmitter signal element timing	زمان گیری عنصر سیگنال فرستنده
field alterable control element	یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com