Dictiornary-Farsi | purple patch | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 55 (4 milliseconds)

English	Persian
purple patch	نوشته اراسته به صنایع بدیعی


Other Matches

purple	رنگ ارغوانی
purple	در رهگیری هوایی یعنی یکان یا هواپیمای تعیین شده مشکوک به حمل جنگ افزاراتمی است
purple	ارغوانی کردن یا شدن
purple	جاه وجلال
purple	جامه ارغوانی
purple	زرشکی
purple emperor	پروانه
cresol purple	ارغوانی کرزول
purple hearts	نشان شجاعت قلب ارغوانی
born in the purple	در نازونعمت بدنیا امده
purple medie	یونجه
purple heart	نشان نظامی مخصوص مجروحین جنگ
purple hearts	نشان نظامی مخصوص مجروحین جنگ
born in the purple	غنی زاده
purple heart	نشان شجاعت قلب ارغوانی
purple passage	نوشته اراسته به صنایع بدیعی
purple red	قرمز مایل به ارغوانی
purple border	حاشیهارغوانی
born in the purple	دارا زاده
royal purple	رنگ ارغوانی مایل بقرمز سیر
visual purple	ارغوان بینایی
raised to the purple	بپایه مترانی رسیده
not a patch on	چه دخلی دارد
to patch up	وصله کردن اصلاخ کردن
to patch up	خواباندن سرهم بندی کردن
patch up <idiom>	تعمیر کردن
not a patch on	به هیچ طرف مقایسه نیست با
to patch up	تعمیر کردن
patch	تصحیح در یک برنامه
patch	تعمیر کردن
patch	وصله دوزی کردن
patch	وصله ناجور وصله کردن
patch	مدت زمان معین
patch	جالیز
patch	مشمع روی زخم قطعه زمین
patch	وصله
patch	تکه
patch	بهم جورکردن
patch	سرهم کردن
patch	محدوده 02 در 04 متر برای تمرین اسکیت
patch	تصحیح کوچک در نرم افزار توسط کاربر در ساختار ناشر نرم افزار
patch	کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
patch	ارسال الکتریکی که توسط سیمهای کوتاه متصل می شدند و امکان تشخیص سریع و ساده شبکه را فراهم می کنند
patch	وصله کردن
patch	بهم پیوستن
A patch of cloud .	لکه ابر
eye patch	باندچشم
patch cord	سیم سرهم بندی
patch pocket	جیبرویسینه
patch panel	تابلوی سرهم بندی
patch cord	سیم رابط
shoulder patch	درجه روی بازوی درجه داران
to put a patch on a garment	وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.	ماست مالی کردن