Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (5 milliseconds)
English
Persian
pushdown store
انباره پایین فشردنی
Other Matches
pushdown
پایین فشردنی
pushdown list
لیست پایین فشردنی
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store
سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store
می باقی می ماند
store
سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store
ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store
انباره کردن
store of value
منبع ارزش
in store
موجود
in store
اماده
in store
اندوخته
d. store
مغازه بزرگ
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
store
انبارکردن اندوخته
store
ذخیره
store
ذخیره کردن
store
اندوختن انبار کردن
store
فروشگاه
store
مغازه دکان
store
موجودی
store
انباره
store
ذخیره اندوخته
store
انبار
store
دخیره کردن
store
اندوختن
store
مغازه بزرگ
store
مخزن
store
دکان ذخیره
store
انبار ناو
store
انبارکردن
convenience store
خواربار فروشی کوچک
two level store
انباره دو سطحی
sand store
انبار ماسه
store and forward
ذخیره و ارسال
store and forward
انبارش و ارسال
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
This way please. store across the street.
بفرمائید از این طرف
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
store room
انبار خانگی
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
bonded store
انبار گمرک
beam store
انبار پرتویی
backing store
انباره پشتیبان
store-rooms
انبار خانگی
store-rooms
انبار
store-rooms
جای انبار کردن
store-room
انبار خانگی
store-room
انبار
store-room
جای انبار کردن
store room
انبار
store room
جای انبار کردن
department store
فروشگاه بزرگ
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
bonded store
انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
capacitor store
انباره خازنی
external store
انباره خارجی
internal store
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
local store
ذخیره محلی
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
control store
انباره کنترل
computer store
فروشگاه کامپیوتر
magnetic store
حافظه یا منبع مغناطیسی
permanent store
انباره دائمی
grocery store
[American E]
بقالی
grocery store
[American E]
خواربار فروشی
magnetic tape store
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to set no great store by
مهم ندانستن
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
to set no great store by
قیمتی ندانستن
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com