Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
put someone's shoulder to the wheel
<idiom>
کمر همت بستن
Search result with all words
To put ones shoulder to the wheel.
تن بکار دادن
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
shoulder
جناح
shoulder
فاصله بین گلوله وباروت
shoulder
دوشی
shoulder
هل دادن
shoulder
باشانه زور دادن
shoulder
شانه
shoulder
سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulder
هرچیزی شبیه شانه
shoulder
کتف
shoulder
دوش
shoulder
شانه راه
shoulder
گوشت سردست
shoulder
دو طرف خاکی جاده
shoulder to shoulder
دوش بدوش
shoulder a
دوش فنگ
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
shoulder arms
دوش فنگ
he felt a t. on his shoulder
احساس دست بخوردگی روی شانه خودکرد
upstream shoulder
شانهرودبالایی
shoulder rest
استراحتشانهای
shoulder-length
مویبلند
flush shoulder
شانه همسطح
shoulder-bag
کیفیکهبهشانهاندازند
flush shoulder
شانه همکف
shoulder pad
محافظزانو
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
over the shoulder bombing
نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
shoulder strap
badge shoulder
shoulder clapper
ماموراجرایاتوقیف
shoulder knot
روبان یاحمایل زینتی روی شانه
shoulder knot
واکسیل
shoulder mark
نشان سردوشی
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
shoulder mark
درجه روی دوش
shoulder mark
نشان سردوشی علایم سردوشی
shoulder of road
شانه راه
shoulder roll
چرخیدن روی شانه ها
shoulder strap
سر دوشی
shoulder strap
نوار سردوشی
soft shoulder
شانه هموار
shoulder brace
شانه بند
shoulder board
پیش فنگ
shoulder bolt
پیچشانه
shoulder bag
کیفرودوشی
raised shoulder
شانه سکویی
raised shoulder
شانه برجسته
right shoulder arms
فرمان دوش فنگ
right shoulder arms
فرمان ازراست نظام
shoulder arm
دوش فنگ
shoulder badge
سردوشی
shoulder badge
strap"shoulder: syn
shoulder balance
بالانس شانه
shoulder belt
حمایل
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
downstream shoulder
بسترزهکشی
gable-shoulder
پایه سنتوری
hard shoulder
شانه استوار
cold shoulder
خونسرد
shoulder blade
استخوان شانه
hard shoulder
شانه تثبیت شده
hard shoulder
شانه تحکیم شده
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
shoulder blade
کتف
shoulder blades
کتف
shoulder blades
استخوان شانه
give someone the cold shoulder
<idiom>
با کسی نامهربان بودن
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
shoulder bag with zip
کیفرودوشیزیپدار
shoulder throw and outside kick
لنگ ارنج
one-arm shoulder throw
بایککتفپرتابکردن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
wheel
چرخش
wheel
جاروب کردن با پا
He's a fifth wheel.
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel
چرخ سمباده
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel
چرخیدن
wheel
گرداندن
fifth wheel
چرخپنجم
wheel
چرخ
wheel
چرخ طایر
wheel
گردش ناو
wheel
اتحادیه ورزشی
wheel
ساسایی
third wheel
سومینچرخدنده
wheel
رل ماشین
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
wheel
دور
to take the wheel
پشت رل نشستن
wheel
چرخ نخ ریسی
wheel
دوک نخ ریسی
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
four wheel
چهارچرخه
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
wheel spanner
چرخ کش
wheel shaft
میله چرخ
wheel spoke
پره چرخ
wheel satellite
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel puller
چرخ کش
wheel pressure
فشار چرخ
wheel printer
چاپگر چرخ دوار
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator
نشانگر سکان
press wheel
چرخفشار
wheel horse
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel chair
صندلی چرخ دار
wheel center
مرکز چرخ
wheel wright
چرخ ساز
cogged wheel
چرخ دندانه دار
centre wheel
چرخهمیانی
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
toothed wheel
چرخ دندانه دار
drive wheel
چرخدنده
banding wheel
چرخهچرخنده
worm wheel
پیچ حلزونی
cog wheel
چرخ دنده
worm wheel
دنده کرمی شکل
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
catherine wheel
رجوع شود به pinwheel
adjustment wheel
چرخ متحرک
brake wheel
چرخ دندانه دار
dog-wheel
دماغه
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
four wheel drive
محرک چهار چرخ
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
چرخ آهنگری شده
steered wheel
چرخ هدایت شده
cast wheel
چرخ ریختگی
to spin a wheel
چرخی را تند چرخاندن
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
dog-wheel
استوانه
cathedrian wheel
پنجره چرخی
wheel barrow
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
spinning wheel
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel brace
آچار چرخ خودرو
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
spoked wheel
چرخاسبوکد
rotating wheel
چرخهدوار
wheel barrow
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
pitch wheel
چرخکوککردن
modulation wheel
چرختعدیلصدا
main wheel
چرخاصلی
large wheel
چرخبزرگ
hand-wheel
چرخدستی
front wheel
چرخجلو
fourth wheel
چهارمینچرخهای
striker wheel
چرخهضارب
tracing wheel
چرخهترسیم
reversible wheel
چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal
<idiom>
wheel gloves
دستکش رانندگی
cogged wheel
چرخ دنده
wheel trim
قالپاق
wheel tractor
فرمانتراکتور
wheel head
سرچرخدنده
wheel cylinder
سیلندرچرخدنده
wheel chock
مانعچرخ
turning wheel
چرخهسفالگری
escape wheel
دندهخلاص
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
fly wheel
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
چرخ لنگر
fly wheel
چرخ طیار
ferris wheel
چرخ فلک
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
چرخ سمباده
driving wheel
چرخ گرداننده
driving wheel
چرخ محرک
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel
چرخ دندانه دار
idler wheel
چرخ طیار
idler wheel
چرخ هرزگرد
idler wheel
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
چرخ دستی
gyro wheel
rotor gyro
grinding wheel
چرخ سنباده
grinding wheel
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
چرخ سمباده
gear wheel
چرخ دنده
daisy wheel
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel
چرخ سمباده
activity wheel
گردونه فعالیت
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel
چرخ سمباده
steering wheel
غربالک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com