Dictiornary-Farsi | quasi experimental designs | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 110 (6 milliseconds)

English	Persian
quasi experimental designs	طرحهای شبه ازمایشی


Other Matches

experimental	ازمایشی
experimental	ازمایشگاهی خطای ازمایش
experimental	عملی
experimental	به طورازمایشی
experimental	تجربی
experimental extinction	خاموشی ازمایشی
experimental error	خطای ازمایشی
experimental design	طرح ازمایش
experimental data	دادههای ازمایشی
experimental data	دادههای تجربی
experimental control	کنترل ازمایشی
experimental group	گروه ازمایشی
experimental neurosis	روان رنجوری ازمایشی
experimental probability	احتمال تجربی
experimental method	روش ازمایشی
Experimental architecture	معماری تجربی
experimental archaeology	باستان شناسی آزمایشی
experimental variable	متغیر ازمایشی
experimental psychology	روانشناسی ازمایشی
experimental probability	احتمال ازمایشی
experimental free handicap	دادن وزن اضافی ازمایشی به اسبها برای مسابقه اینده
designs	نقشه کشیدن
designs	پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs	پروژه طرح
designs	نظرات و موضوعات مربوطه در یک مدار
designs	طراحی محصولات
designs	مشخصاتی برای طراحی یک محصول
designs	مشابه 2979
designs	برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs	طرح کردن
designs	: طرح کردن
designs	طرح و محاسبه
designs	طرح
designs	طراحی
designs	مقصود
designs	خیال
designs	تدبیر قصد
designs	زمینه
designs	نقشه
designs	:طرح
designs	تخصیص دادن
designs	قصدکردن
designs	ساخت
designs	مدل
designs	طرح ریزی کردن
designs	عمد
designs	قصد کردن تعمد
designs	نیت
designs	قصد
designs	نقش نگار
designs	طراحی کردن
prity to any one's designs	اگاهی از مقاصدنهانی کسی محرمیت نسبت مقاصد کسی
quasi	شبیه
quasi	مشابه
quasi	بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
quasi	شبه
quasi need	شبه نیاز
quasi-	برچسب
quasi-	که نشان دهنده تعداد دستورات است
quasi-	مشابه یا تقریباگ همان
quasi contract	شبه عقد
quasi cyclic	شبه حلقهای
quasi instruction	شبه دستورالعمل
quasi contract	شبه قرارداد
quasi contract	عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
quasi concave	نیمه مقعر
quasi convex	شبه محدب
quasi historical	نیم تاریخی
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
quasi entail	حق عمری که به مدت عمرثالث برای متنفع و اخلاف اوبرقرار شود
quasi elliptic	شبه بیضی
quasi concave	شبه مقعر
quasi easement	حق شبیه به حق ارتفاق
quasi deposit	شبه سپرده
quasi crystal	شبه بلور
quasi convex	نیمه محدب
quasi intentional	شبه عمد
quasi commercial	نیمه بازرگانی
quasi commercial	شبه بازرگانی
quasi public	نیمه عمومی
quasi public	نیمه دولتی
quasi private	نیمه خصوصی
quasi private	شبه خصوصی
quasi predicate	فعل غیرمسندی
quasi predicate	شبه مسند
quasi particle	شبه ذره
quasi molecule	شبه مولکول
quasi judicial	شبه قضایی
quasi inverse	شبه وارون
quasi money	شبه پول
quasi random	شبه تصادفی
quasi rent	شبه اجاره
quasi atom	شبه اتم
quasi adverb	صفت قیدنما
quasi steady	جریان نیمه ارام
Rather than simply modifying existing designs she searches for new solutions.	به جای اینکه طرح های موجود را فقط اصلاح کند او [زن] به دنبال راه حل های تازه می رود.
quasi smooth flow	جریان نیمه ارام یا شبه ارام
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
quasi concave function	تابع شبه مقعر
quasi concave function	تابع نیمه مقعر
quasi linear equation	معادله شبه خطی
quasi intentional homocide	قتل شبه عمد
quasi convex function	تابع نیمه محدب
quasi convex function	تابع شبه محدب
quasi stationary state	شبه حالت ایستاده
quasi elastic force	نیروی شبه کشسان
quasi free electron theory	نظریه الکترون شبه ازاد
quasi stable elementry particle	ذزه نیم پایدار
quasi stable elementry particle	ذره شبه پایدار