English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (5 milliseconds)
English Persian
quasi judicial شبه قضایی
Other Matches
judicial قاطع
judicial قطعی داوری کننده
judicial شرعی وابسته بدادگاه
judicial قضایی
judicial delegation تفویض قضایی
judicial power قوه قضاییه
judicial precedent رویه قضایی
judicial review تجدید نظر قضائی
judicial separaion جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
judicial separaion در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
judicial settlement تسویه قضایی
judicial settlement حل اختلاف قضایی
relating one judicial ti another اناطه
judicial writ نامه رسمی صادره از محکمه
judicial court دادگاههای دادگستری
judicial court محاکم عدلیه
judicial confession اقرار در دادگاه
judicial immunity مصونیت قضایی
judicial assistance معاضدت قضایی
judicial arbitrator داور قضائی
judicial arbitrator داور قانونی
judicial interrogator قاضی تحقیق
judicial interrogator بازپرس
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
competant judicial authority مقامات صلاحیت دار قضائی
competent judicial authorities مقامات صالحه قانونی
judicial circumstantial evidence اماره قضایی
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
quasi شبه
quasi شبیه
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
quasi مشابه
quasi- که نشان دهنده تعداد دستورات است
quasi- برچسب
quasi need شبه نیاز
quasi- مشابه یا تقریباگ همان
quasi concave نیمه مقعر
quasi contract عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
quasi cyclic شبه حلقهای
quasi contract شبه قرارداد
quasi contract شبه عقد
quasi concave شبه مقعر
quasi convex شبه محدب
quasi intentional شبه عمد
quasi instruction شبه دستورالعمل
quasi historical نیم تاریخی
quasi convex نیمه محدب
quasi entail حق عمری که به مدت عمرثالث برای متنفع و اخلاف اوبرقرار شود
quasi elliptic شبه بیضی
quasi easement حق شبیه به حق ارتفاق
quasi deposit شبه سپرده
quasi crystal شبه بلور
that was a quasi war جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
quasi commercial نیمه بازرگانی
quasi public نیمه عمومی
quasi private نیمه خصوصی
quasi private شبه خصوصی
quasi random شبه تصادفی
quasi rent شبه اجاره
quasi predicate فعل غیرمسندی
quasi predicate شبه مسند
quasi particle شبه ذره
quasi molecule شبه مولکول
quasi commercial شبه بازرگانی
quasi money شبه پول
quasi inverse شبه وارون
quasi atom شبه اتم
quasi adverb صفت قیدنما
quasi steady جریان نیمه ارام
quasi public نیمه دولتی
quasi linear equation معادله شبه خطی
quasi intentional homocide قتل شبه عمد
quasi experimental designs طرحهای شبه ازمایشی
quasi elastic force نیروی شبه کشسان
quasi public company شرکت نیمه دولتی
quasi smooth flow جریان نیمه ارام یا شبه ارام
quasi convex function تابع نیمه محدب
quasi convex function تابع شبه محدب
quasi concave function تابع شبه مقعر
quasi concave function تابع نیمه مقعر
quasi stationary state شبه حالت ایستاده
quasi stable elementry particle ذزه نیم پایدار
quasi stable elementry particle ذره شبه پایدار
quasi free electron theory نظریه الکترون شبه ازاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com