English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (8 milliseconds)
English Persian
queens bench division دادگاه ملکه
Other Matches
queens شهبانو
queens وزیر شطرنج
queens ملکه شدن
queens وزیر
queens بی بی
queens زن پادشاه
queens ملکه
eight queens problem مسئله هشت وزیر شطرنج
tree bench [bench encircling a tree trunk] نیمکت [دور تنه ] درخت
bench میز ابزار
bench میز کار
bench میز قالب گیری
bench میز
bench هیات قضات محکمه
bench مسند قضاوت
bench تعویض بازیگر نیمکت تمرین وزنه برداری
bench نیمکت ذخیره ها
bench نیمکت
bench سکو
bench کرسی قضاوت جای ویژه
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
bench نیمکت گذاشتن
bench بر کرسی نشستن
bench میز کار دستگاه
bench سکوی کوهستانی
bench mark شاخص مبداء
backless bench نیمکت [صندلی] بدون پشتی
bench wall دیوار تکیه گاه
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
carpenter's bench دستگاه نجاری
bench stone سنگ سمباده رومیزی
park bench نیمکت پارک
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark نشانه مبنا
bench mark نشانه
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
bench micrometer میکرومتر رومیزی
carpenter's bench خرپشت
carpenter's bench میزکار
drawing bench میز رسم
draw bench میز رسم
ride the bench بازیگر ذخیره
widow bench میراث زوجه
bench height ارتفاعگسل
bench seat صندلیاتومبیل
officials' bench نیمکتمربیان
players' bench نیمکتبازیکنان
team bench نیمکتبازیکنان
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
cross bench نیمکت بیطرفان در مجلس
incline bench تخته وزنه برداری
clear the bench استفاده از ذخیره ها
circular saw bench اره کمانهای میزی
garden bench نیمکت باغ
carpenters bench میز درودگری
penalty bench منطقه پنالتی که بازیگراخراجی انجامینشیند
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark رپر
bench press پرس میزی
assembly bench میز مونتاژ
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
be raise to the bench بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench check کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
bench check ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
bench mark انگپایه
bench mark نشان
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
circular bench نیمکت گرد [دایره ای]
division لشگر
division دایره
division تقسیم [ریاضی]
division رشته [دانشی]
division اختلاف تفرقه
division لشکر
division طبقه بندی
division قسمت دسته بندی
division بخش
division تقسیم
division شاخه [دانشی]
division by zero بخش بر صفر [ریاضی]
division عمل تقسیم
division گروه وزنی
division دسته گروه اسبهای مسابقه معین
division اتحادیه باشگاههای حرفهای
division قسمت
division بخش رسته تقسیم کردن
division تقسیمات
double-back bench نیمکت جفتی [پشت به پشت یا یک ردیفه]
tidal bench mark شاخص جزر و مد
tidal bench mark انگپایه کشندی
dial bench gage میز اندازه گیری
bench milling machine ماشین فرز رومیزی
cold drawing bench میز سردکشی
bench type radial میز نوع شعاعی
bench tapping machine ماشین مته رومیزی
bench scale process فرایند کارگاهی
bench drilling machine میز دستگاه درل
bench by a back injury خارج شدن از مسابقه وزنه برداری به علت اسیب دیدگی
carver's bench screw پیچمخصوصنیمکت
court division بخش دادگاه
division line خط نیمه
division check ازمایش تقسیم
division engineer مهندسی لشگر
division artillery توپخانه لشگر
division boards قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
division engineer یکان مهندسی لشگر
division commander فرمانده لشگر
harmonic division طبقه بندی متناسب
division of labour تقسیم کار
long division بخش یا تقسیم بزرگ
air division لشکر هوایی
airial division لشگر محمول هوایی
airial division لشگرهوارو
division artillery توپخانه لشگری
benthic division قسمت بندی لایههای دریا
cassini division شکاف کاسینی
data division قسمت
court division دادگاه
division line خط تقسیم شده
grand division تقسیمات بزرگ طبله
division slice استعداد لشگری
voltage division تقسیم یا پخش ولتاژ
versicular division تقسیم به بیتهای کوچک
transport division قسمت حمل و نقل
short division تقسیم باختصار
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
engineer division قسمت مهندسی
procedure division یکی از چهار قسمت اصلی برنامه کوبول
environment division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
frequency division تقسیم فرکانس
identification division یکی از چهار قسمت اصلی یک برنامه COBOL
grand division مقیاس درجه بندی بزرگ طبلک
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
division sign نماد تقسیم
division officer فرمانده قسمت افسر رسته
division line خط چین
Multiplication and division . ضرب وتقسیم (ریاضیات )
division of labor تقسیم کار
division officer افسر قسمت
division of powers تفکیک قوا
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
international division of labor تقسیم کار بین المللی
division support area منطقه پشتیبانی لشگر
wavelength division multiplexing روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
civil court division بخش دادگاه مدنی
criminal court division بخش دادگاه جنایی
division or delimitation of property افراز
time division multiplexing تسهیم زمانی
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
time division multiplex تسهیم زمانی
division police petty officer درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com