English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
English Persian
question marks علامت سوال
question marks پرسش نشان
question marks " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
Other Matches
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
marks نشان کردن نشان
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks بل گی_ری خوب
marks 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
marks نشانه کردن حریف
marks علامت
marks پایه
marks مارک
marks ایه
marks نشان
marks علامت گذاری روی چیزی
marks سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
marks علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
marks وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
marks کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
marks قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
marks اثر
marks علامت نشانه هدف
marks هدف
marks داغ
marks نشان علامت
marks نشانه
marks نمره
marks ارزه
on your marks فرمان بجای خود
marks نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
marks پایه نقطه
marks درجه
marks علامت گذاری کردن
marks علامت گذاری
marks نمره گذاری کردن علامت
marks توجه کردن
marks علامت گذاشتن
marks حد
marks مرز
fiducial marks علایم پوشاننده
erection marks علائم نصب
draught marks علایم ابخور
draft marks علامت ابخور
diacritical marks نشان تشخیص
case marks علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
fiducial marks علایم منطبق شونده در صفحه رادار
leading marks نشانههای هدایت
full marks پاسخدرستبهتمام سوالات
cardinal marks علائماساسی
black marks سابقهی بد
shipping marks علامتهای روی بسته بندی
sea marks علامات دریایی
marks man تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
good marks نمرههای خوب
strawberry marks لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
quotation marks کاماس برعکس , که در ابتدا و انتهای متن چاپ گرفتنی ایجاد میشود تا مشخس شود از منبع دیگر جدا شده است
punctuation marks نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
quotation marks (French) علائمنقلقول
high-water marks بالاترین داغ اب
I give you full marks for that . نمره ات بیست است ! ( آفرین و مرحبا )
I got good marks in the exams . نمرات خوبی درامتحان آوردم
single quotation marks علامتنقلقولتکی
operational pattern of marks by night نقشیازعلائممشخصبرایشب
question سوال
out of question خارج از موضوع
in question موردبحث
without question بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
to p any one with question کسی را سوال پیچ کردن
to p any one with question کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
that is not the question موضوع این نیست
that is not of the question این خارج ازموضوع است
there is no question but that. شکی نیست که) .00000
I have a question. من یک سئوال دارم.
out of the question <idiom> غیرممکن
to ask somebody a question ازکسی سئوالی کردن
to ask somebody a question از کسی سئوالی پرسیدن
That's out of the question. این غیرممکن است که عملی بشود.
in question موضوع بحث
question تحقیق کردن از
question موضوع
beside the question پرت
beside the question خارج از موضوع
question مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
Might I ask a question? اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
question موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to have a question for somebody از کسی سئوالی داشتن
question تردید پرسش
this very question دقیقا همین پرسش
question پرسش
question پرسیدن تحقیق کردن
question تردید کردن در
question استفهام مسئله
There are two sides to every question . <proverb> هر مساله ای دو جنبه دارد.
That is a separate question. این جدا از موضوع بحث ما است.
I don't think there's any question about it. من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
His honest is beyond question. دردرستی اوحرفی نیست
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
That is a separate question. این یک موضوع جدایی است.
to beg the question در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
to beg the question طفره رفتن از پرسشی
the year in question سالی که مورد بحث است
open to question <adj.> مشکوک
open to question <adj.> مورد شک
pose a question سوال مطرح کردن
This question is not at issue. بحث روی این موضوع نیست.
raise a question مطرح کردن سوال
the German question مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
trick question سوالیکهجوابآننادرستاست
question mark علامت سوال
i asked him a question چیزی ازاو پرسیدم
i asked him a question سئوالی از اوپرسیدم
indirect question پرسش غیرمستقیم
oblique question پرسش غیرمستقیم
it is a question of money موضوع پول است
it is a question of money موضوع بسته به
it is a question of money پول است
previous question موضوع کفایت یا عدم کفایت مذاکرات
put the question مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
i asked him a question پرسشی از او کردم
essay question سوال انشایی
cross question سئوال بطریق استنطاق
question mark پرسش نشان
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
cross-question بدقت جویاشدن از
cross-question استنطاق کردن
leading question سوال تلقینی
buring question مسئله هیجان اور
call in question تردید کردن در
cross question استنطاق
cross question بازجویی
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
question answer سئوال- جواب
question answer صف
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
the tax in question مالیات موضوع بحث
to beg the question نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
to call in question تردیدکردن در
leading question پرسش راهنمایی کننده
to pose a question to any one ازکسی سئوالی
to pose a question to any one پرسیدن
question tag جملاتپرسشتفکیدی
question-master فردپرسشگردریکمسابقهیاامتحان
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
the goods in question کالای موردبحث
question in dispute مسئله متنازع فیه
the eastern question مسئله خاور
question answer صف بستن
question answer در صف گذاشتن
sides of the question اطراف موضوع
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
question in dispute موضوع متنازع فیه
open ended question پرسش باز پاسخ
To bring up a topic(question). سؤالی را پیش کشیدن
I foud myself in opposition to my friends on this question . در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
to put a [big] question mark over something چیزی را نامشخص [نامعلوم ] کردن
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament. آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او [مرد] را برای مسابقات نامشخص می کند.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com