English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
quick growth رشدسریع
quick growth تندرویی
Other Matches
growth بلوغ
growth رشد
growth نمو
growth نمود
growth روش
growth افزایش ترقی
growth پیشرفت
growth گوشت زیادی تومور
growth چیز زائد
growth نتیجه
growth اثر حاصل
growth motives انگیزههای رشددهنده
growth poles قطبهای رشد
growth rate نرخ رشد
growth factor عامل رشد
growth effects اثار رشد
growth curve منحنی نمو
growth company شرکت در حال گسترش
growth centers مراکز رشد
growth areas نواحی رشد
growth reaction واکنش رشد
growth ring دایره سالیانه
growth ring دایره رشد
mushroom growth زود رویی
zero economic growth نرخ رشد اقتصادی صفر
zero population growth رشد جمعیت صفر
growth line خطرشد
mushroom growth رویش تند
lush growth رشد سرسبز
horizontal growth رشد افقی
mental growth رشد ذهنی
unbalanced growth رشد نامتعادل
growth stocks سهام پر سود
vertical growth رشد عمودی
unbalanced growth رشد نامتوازن
stable growth رشد با ثبات
climate for growth محیط رشد
proportional growth رشد تناسبی
sustaining growth رشد مداوم
bangaloid growth خانه ییلاقی
self sustaining growth رشد خود پایدار
geometric growth رشد هندسی
growth factors عوامل رشد
steady growth رشد پایدار
population growth رشد جمعیت
climate for growth شرایط لازم برای رشد
ovular growth رویش تخمک
epitaxial growth رشد همبافته
economic growth رشد اقتصادی
ovular growth رشد تخمچه
crystalline growth نمو بلورین
crystalline growth رشد بلورین
particle growth رشد ذره
crystal growth رشد بلور
rate of economic growth نرخ رشد اقتصادی
rate of crystalline growth سرعت نمو تبلور
steady state growth رشد پایدار
stages of economic growth مراحل رشد اقتصادی
undersirable rate of growth نرخ رشد نامطلوب
steady state growth رشد مداوم
step growth polymerization بسپارش مرحلهای
potential rate of growth نرخ رشد بالقوه
natural rate of growth نرخ رشد طبیعی
warranted rate of growth نرخ رشد تضمین شده
balanced growth model الگوی رشد متوازن
chain growth polymerization بسپارش زنجیری
chain growth polymerization بسپارش افزایشی
crystal growth affinity رشد خواهی بلور
current rate of growth نزخ رشد جاری
annual rate of growth نرخ رشد سالانه
characters of economic growth خصوصیات رشد اقتصادی
general rate of growth نرخ عمومی رشد
full employment rate of growth نرخ رشد در اشتغال کامل
stages theory of economic growth نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
hidden momentum of population growth سبب گستردگی والدین اینده میشود
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
hidden momentum of population growth نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
quick تند و سریع
quick جلد سریع
quick زنده
quick چابک
quick فرز
quick en تندکردن
quick en جان دادن
quick en روح بخشیدن
quick en زنده کردن نیروبخشیدن به
quick en تندشدن
quick سریع یا بدون اتلاف زمان
quick چست
to the quick بی نهایت سراسر
quick تند
to the quick کاملا
to the quick زیادازته
to the quick ازته
quick out نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
quick scented دارای شامه تیزیاتند
quick silver طبع سیمابی جیوه زدن به
quick silver جیوه
quick silver سیماب
quick sighted زیرک
quick sighted تیزبین
quick sight بینایی تیز
quick sight تیزبینی
quick march قدم رو
quick recovery بهبود سریع
quick sand ماسه روان
quick recovery رونق سریع
quick opener بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
quick match فتیله توپ یا ترقه
quick set گرفتن فوری بتن
quick stage ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
quick step گام تند
the quick and the dead زندگان ومردگان
super quick ماسوره فوق انی
super quick فوق انی
quick eye چشم تیز [تیزبین]
she is quick with child جنبش بچه رادرشکم حس میکند
quick witted تیز هوش
quick wit تیزهوشی هوش تیز
quick wit هوش زیاد
quick time قدم تند مارش تند با سرعت 021
quick time قدم تندرو
quick time سر قدم بلند
quick tempered تند مزاج
quick temper تیزمزاجی
quick temper تندخویی
quick temper تندی
quick step قدم تند
quick fix راهحلسریعونهدائم
quick march مارش تند
double quick قدم تند
quick access با دست یابی تند
quick action عمل انی ماسوره
quick action عمل ضربتی انی
quick asset دارائی نقدی
quick assets موجودی نقدشو
quick basic کوئیک بیسیک
quick change بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
quick clay بتن زنده
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
quick coupler بست سریع در لولههای ابرسانی
quick disconnect نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
quick ear گوش تیز
quick gravel دزدریگ
quick gravel ریگ روان
of quick wist زودفهم
double-quick قدم تند
double-quick باقدم تند رفتن
double quick باقدم تند رفتن
i ran as quick as i could هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
in quick succession تندپشت سرهم
kiss me quick زلف
kiss me quick طره
kiss me quick یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
quick ground زمین سست
of a quick temper تند
of a quick temper تیزمزاج
of quick wist زیرک
quick eared تیزگوش
quick eared تیزشنو
quick fire تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
quick fire نواخت تند
quick firer تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
quick format دستوری
quick format که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
quick freeze بسرعت سرد کردن
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
quick in action فرز
quick in action چابک
quick fire تیر سریع
quick fading بی دوام
quick ening نیروبخش
quick ening مهیج
quick ening زنده کننده
quick ening احیاکننده
quick eyed تیزچشم
quick march گام برداری تند
quick fading زودگذر
quick march راهپیمایی تند
quick lime اهک زنده
quick in action جلد
He was too quick for her and jinked away every time. او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
quick release system جداکنندهدستگاه
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
quick break fuse فیوز قطع سریع
quick setting cement سیمان تند گیر
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
quick setting cement سیمان زودگیر
quick flashing light چشمک زن تند
quick access memory حافظه دستیابی سریع
quick change gearbox جعبه دنده نورتون
quick break switch کلید قطع سریع
quick make and break switch کلید قطع ووصل سریع
quick make and break switch کلید لحظهای
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
interrupted quick flashing light چشمک زن تند مقطع
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com