English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 72 (8 milliseconds)
English Persian
rack up بازی کردن- حساب کردن
Search result with all words
rack چنگک جا لباسی
rack بار بند
rack جاکلاهی
rack نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack شکنجه
rack چرخ دنده دار
rack عذاب دادن
rack رنج بردن
rack بشدت کشیدن
rack دندانه دار کردن
rack روی چنگک گذاردن لباس و غیره
rack طاقچه
rack قفسه
rack توری مشبک اشغال گیر
rack ردیف
rack قفسه مهمات و وسایل
rack طاقچه مقر
rack میله دندانه دار
rack قطاع دندانه دار
rack اشغال گیر
rack به هم بستن
rack چهارنعل کوتاه
rack شکنجه کردن
rack خون مستاجررا در شیشه کردن
rack چارچوب
rack میله رنده
rack سیستم ای که حاوی تختههای مدار متحرک در یک فریم محافظ است
rack فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
bottle rack جا بطری
burning rack قاب باتری
card rack طاقچه کارت
card rack جای کارت
cuvette rack جاکووتی
hay rack علف دان
hay rack جای یونجه
loading rack سکوی بارگیری
muck rack کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
on the rack درشکنجه
on the rack درفشار
paper rack جاکاغذی
pipet tray rack جا پی پتی
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
rack and pinion میله دندانه دار و چرخ دندانه کوچک
rack control نوعی کنترل پروازی غیر دستی
rack railway راه اهن چنگک دار مخصوص عبور از سراشیب
rack rent اجازه تمام سال
rack rent اجازه گزاف بستن بر
rack space محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
rack type cutter اسکنه نوع شانهای
rack type cutter شانه رنده
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
shelving rack قفسه
test tube rack جای لوله ازمایش
to go to rack and ruin نابودشدن
to rack rent حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
trash rack اشغالگیر
coat rack محلآویزکت
equipment rack پایهوسایل
luggage rack جایچمدان
pipe rack چنگکپیپ
print drying rack میلهرنگیخشکشونده
shoe rack چنگککفش
spool rack جاقرقره
stamp rack مهرچرخدندهدار
roof-rack باربنداتومبیل
toast rack شیارهایجداکنندهتوستر
go to rack and ruin <idiom> نتیجه بد حاصل کردن
rack one's brains <idiom> سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
spice rack قفسه ادویه
rack آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com