Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
radar range mark
فاصله یاب راداری
Other Matches
radar
رادار
radar
دستگاه رادار
radar picket
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
radar prediction
کسب اطلاعات به وسیله رادار
radar prediction
بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
radar quardship
نگهبانی رادار
aerial radar
رادار هوایی
acquisition radar
رادار اکتشاف هدف
radar equipment
تجهیزات رادار
radar imagery
عکاسی به وسیله امواج رادار
radar installation
تاسیسات رادار
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
radar location
موقعیت رادار
radar man
متصدی رادار
radar measurement
اندازه گیری رادار
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
radar network
شبکه ی رادار
radar operator
متصدی رادار
acquisition radar
رادار هدفیاب
acquisition radar
رادار هدفیابی
radar trapping
اختلال رادار
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
radar trace
علامت رادار
radar silence
سکوت راداری
radar silence
خاموش کردن موقتی رادارها
radar screen
صفحه تصویر رادار
radar scope
صفحه دید رادار
search radar
رادار تجسسی
radar scope
صفحه رادار
radar scan
تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
radar scan
مراقبت بوسیله رادار
radar return
انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
radar ranging
میدان رادار
radar ranging
تنظیم تیر به وسیله رادار
surveillance radar
رادار مراقبتی
surveillance radar
رادار تجسس هدف
radar quardship
دیدبانی بارادار
radar tracking
تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
radar engineering
مهندسی رادار
radar mast
دکلرادار
radar trap
وسیلهسرعتسنجموتور
radar boresight
تطابق خط دید رادار
radar boresight
محوریابی رادار
radar beam
پرتو رادار
radar beacon
راهنمای رادار
radar beacon
برج مراقبت رادار
radar beacon
برج دیدبانی رادار
radar antenna
انتن دار
radar altitude
ارتفاعی که بوسیله راداربطور خودکار به هواپیماداده میشود ارتفاع راداری هواپیما
radar altimetry
ارتفاع سنجی به وسیله رادار
radar alimeter
فرازیاب رادار
doppler radar
رادار داپلر
doppler radar
رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
doppler radar
رادار دوپلر
radar screen
indicator position plain :syn display radar
weather radar
رادارآبوهوا
radar clutter
منطقه کور رادار
radar echo
علایم روی صفحه رادار
radar countermeasures
اقدامات ضد رادار
radar countermeasures
پیش گیریهای ضد رادار
radar comouflage
استتار کردن از دید رادار استتار در مقابل رادار
radar danning
ناوبری به وسیله رادار برای احتراز از برخورد به مین
radar clutter
منطقه پوشیده از دید رادار
radar discrimination
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
radar reflector
انعکاسرادار
radar unit
مرکزرادار
warning radar
رادار هشدار دهنده
radar correlation
درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
fire control radar
رادار کنترل اتش
directional radar prediction
تجزیه و تحلیل سمتی رادار پیش بینی سمتی رادار
air control radar
رادارکنترلهوایی
air search radar
رادارردیابهوایی
anti-radar missile
گلولهموشکضدرادار
surface surveillance radar
رادارمراقبسطحی
sidelooking airborne radar
رادار با دید جانبی
sidelooking airborne radar
رادارجانبی نصب شده روی هواپیما
sidelooking airborne radar
رادار جانبی
sidelooking airborne radar
رادارجانبی
target detection radar
رادارحمایتکنندههدف
radar picket cap
هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
air traffic control radar system
راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
battery integration end radar display
equipment
battery integration end radar display
وسایل توزیع اتش الکترونیکی پدافند هوایی و رادارهای مربوطه
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark-down
قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark
نشان
mark
علامت گذاری روی چیزی
mark
سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark
وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark
کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark
نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark
قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark
بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark
کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark
ایه
mark
گواهی
mark-up
سود توزیع کننده
mark down
تنزل قیمت
mark down
پایین اوردن قیمت
mark
مدرک
mark of d.
نشان امتیازیا افتخار
mark up
سود توزیع کننده کالا
mark up
افزایش قیمت
mark up
نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
beside the mark
پرت
beside the mark
خارج ازموضوع
to mark out one's course
طرحی برای رویه خود ریختن
below the mark
پایین تر از میزان مقر ر
mark off
خط کشیدن
to mark off
جدا کردن
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark down
کاهش قیمتها
mark down
کاهش قیمت
mark
نشان کردن نشان
mark
توجه کردن
mark
مارک
mark
درجه
mark
علامت گذاشتن
mark
حد
mark
مرز
mark
ارزه
mark
پایه نقطه
mark
هدف
mark
داغ
mark
نشان علامت
mark
نشانه
mark
نمره
mark
نمره گذاری کردن علامت
mark
نشانه کردن حریف
mark
بل گی_ری خوب
mark
علامت
mark
پایه
mark
اثر
mark
علامت نشانه هدف
mark
علامت گذاری کردن
mark
علامت گذاری
mark
01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark time!
!
pencil mark
نشان مدادی
mother's mark
خال
frequency mark
نشانه فرکانس
hall mark
نشان عیارکه ازطرف
hall mark
دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hash mark
خط نشان
hash mark
خط شروع مسابقه
group mark
علامت گروه
bale mark
مشخصات عدل
plimsol mark
مارک بارگیری
plimsol mark
علایم بارگیری
plate mark
طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
plate mark
انگ
plate mark
نشان عیار
piece mark
شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
to make one's mark
اسم و رسم به هم زدن
plimsoll mark
خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
mark time!
در جا
mark sense
نشان دریاب
mark out a ground
تحدید حدود زمین
index mark
علامت شاخص
mark of mouth
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
match mark
جفتن و جور کردن قطعات
mark condition
شرط علامت
mark condition
وضعیت نشان
interogation mark
نشان پرسش
mark sense
نشان گذار
mark sensing
نشان دریابی
hash mark
قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
mark time
در جا زدن در جا قدم رو
mark time
فرمان در جا
mark sensing
نشان دریایی
mark sensing
نشان یابی
mark sensing
علامت زدن با مداد نرم
mark sensing
نشان گذاری
hash mark
علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
pock mark
ابله
repeat mark
خال
tide mark
علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
tide mark
داغ مد
to hit a mark
نشانی را زدن
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to impress a mark on something
چیزیرانشان کردن
to make one's mark
برجسته شدن
to make one's mark
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to mark down an article
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good
بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark good
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
tape mark
نشان نوار
ripple mark
شیارسطح چوب
sea mark
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea mark
خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
shoulder mark
نشان سردوشی
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
shoulder mark
درجه روی دوش
shoulder mark
نشان سردوشی علایم سردوشی
space mark
علامت فاصله گذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com