Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English
Persian
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
Other Matches
railway
وابسته به راه اهن
railway
راه اهن
railway
خط اهن
railway station
ایستگاه راه اهن
railway freight
بار راه اهن
railway motor
موتوربان
railway motor
موتور راه اهن
railway rate
نرخ راه اهن
railway rate
مالیات راه اهن
railway rates
تعرفه یا کرایههای راه اهن
railway system
سیستم راه اهن
at railway speed
بسیار تند
at railway speed
با تندی راه اهن بسرعت راه اهن
railway system
شبکه راه اهن
railway superstructure
روسازی راه اهن
railway sleeper
تراورس
electric railway
راه اهن برقی
marine railway
ریل ابی
marine railway
ریل دریایی
rack railway
راه اهن چنگک دار مخصوص عبور از سراشیب
railway wagon
واگن راه اهن
railway siding
دوراهی راه اهن
railway bridge
پل راه اهن
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
railway end
پل سکوی راه اهن
railway end
پل سکوی بارگیری راه اهن
gauge railway
فاصله استاندارد دو ریل موازی راه اهن
funicular railway
راه اهن دوطرفه
railway engine
لکوموتیو
railway engineer
مهندس راه اهن
railway freight
کرایه راه اهن
elevate railway
راه اهنی که روی پایه کارگذاشته اندواز تراز جاده بلندتراست
railway embankment
پشت خاک در دو طرف ریلهای راه اهن
railway traffic
امد و شد راه اهن
quayside railway
راهآهناسکله
railway freight
بارکشی راه اهن
railway tracks
خط اهن
railway line
خطراهآهن
railway tracks
مسیر راه اهن
railway station
ایستگاه قطار
To the railway station
به طرف ایستگاه راه آهن
Where's the railway station?
ایستگاه راه آهن کجاست؟
siding
[railway]
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
cable railway
ترن کابلی
cable railway
تراموای
railway track
خط اهن
railway track
مسیر راه اهن
railway receipt
رسید راه اهن
underground railway
راه اهن زیرزمینی
railway traffic
عبور ومرور راه اهن حمل و نقل راه اهن
to lay down a railway
ساختمان راه اهنی را اغازکردن
street railway
خطوط تراموا
siding
[railway]
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
railway track layer
ریل گذر راه اهن
railway bill of lading
بارنامه راه اهن
railway consignment note
سند ارسال کالا با راه اهن
buffer-bar
[railway]
ضرب خور
[قطار]
suburban or local railway
راه اهن ناحیهای
car railway carriage
واگن
suburban commuter railway
راهآهنحومههرروزه
in the centre near the railway station
در مرکز شهر نزدیک ایستگاه قطار
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
Take me to the main railway station!
مرا به ایستگاه اصلی راه آهن برسانید.
I want to leave the car in the railway station
من میخواهم اتومبیل را در ایستگاه قطار تحویل بدهم.
double track railway bridge
پل راه اهن باسکوی دوبل
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
to keep shop
دکان داشتن
to keep shop
دکان داری کردن
shop
فروشگاه
shop
کارخانه خرید کردن
shop
دکان
shop
خریدکردن
shop
مغازه
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
مغازه گردی کردن دکه
shop
کارگاه
shop
کارخانه
shop
محل ساخت
keep shop
دکانداری کردن
tuck shop
مغازه حلویات
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
grocer's shop
خواربار فروشی
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
chemist's shop
داروخانه
shop fronts
ازاره نمای بنا
welding shop
کارگاه جوشکاری
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
grocer's shop
بقالی
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop
مغازه قنادی
food shop
خواربار فروشی
food shop
بقالی
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
closed shop
سیستم بسته
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
tea shop
رستوران
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shop
با کارکردانحصاری
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
winding shop
کارگاه سیم پیچی
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
corner shop
مغازهکوچک
shop assistant
دستیار مغازه دار
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
shop girl
شاگرد دکان
molding shop
کارگاه قالب گیری
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field shop
کارگاه صحرایی
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
die shop
حدیده سازی
coffee shop
رستوران
coffee shop
قهوه خانه
shop front
ازاره نمای بنا
cartwright's shop
دوچرخه سازی
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop
تراشکاری
lathe shop
کارگاه تراشکاری
nickel shop
ساچمه نیکلی
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop
سیستم باز
open shop
با کارکرد ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
milling shop
کارگاه فرزکاری
break into a shop
دکانی را زدن
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
shop boy
پادو
shop boy
شاگرد دکان
shop boy
شاگرد
shop supply
اماد تعمیرگاهی
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop girl
شاگرد پادو
shop keeper
دکان دار
shop keeper
صاحب دکان
shop lifting
دزدی از مغازه ها
shop lifter
دکان بر
repair shop
تعمیرگاه
repair shop
workshop
acre shop
حق الارض
beauty shop
ارایشگاه
base shop
تعمیرگاه پادگانی
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
smith's shop
کارگاه اهنگری
smith's shop
اهنگری
shop test
ازمایش کارگاهی
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
assembly shop
کارگاه مونتاژ
shop lifter
دزد مشتری نما
plate molding shop
مدلسازی
shop or work drawing
نقشه در حین انجام کار
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
machine shop tool
ابزار ماشینی
automatic turning shop
کارگاه تراشکاری
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
bull in a china shop
<idiom>
کسی که همه چیزرا به هم میریزد
hand molding shop
قالبریزی دستی
ingot dressing shop
پرعیار کردن شمش
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com