Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (8 milliseconds)
English
Persian
rain gage
باران سنج
rain gage
وسیله سنجش میزان بارندگی
Search result with all words
standard rain gage
باران سنج معمولی
Other Matches
gage
اشل اندازه گیر
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
درجه
gage
:
gage
شرط بستن متعهد شدن
gage
مبارزه طلبی گروگذاشتن
gage
وثیقه
gage
: گرو
gage
بند تفنگ
gage
گرو
gage
اندازه نما
gage
سنجیدن
gage
ازمایش کردن
gage
وثیقه گذاردن
gage
گیج
gage
سنج
gage
میزان اندازه گیری
gage
میله اندازه گیر
gage
رجزخوانی
asking for rain
استسقاء
much rain
باران بسیار
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
much rain
باران زیاد
rain
بارندگی باریدن
rain
بارش
rain ga
باران سنج
it look like rain
گویا خیال باریدن دارد
too much rain
باران بیش از اندازه
rain
باران
screw gage
شابلون پیچ
rivet gage
فاصله بین دو ردیف پرچ
snow gage
برفسنج
tire gage
دستگاه ازمایش باد لاستیکهای اتومبیل
vacuum gage
خلاء سنج
gauge=gage
اندازه
gage=gauge
اندازه زدن اشل
gage=gauge
مدرج کردن
limit gage
وسیله سنجش تلرانس
radius gage
شابلون شعاع
level gage
اندازه گیر سطح
pressure gage
فشارسنج
gauge=gage
شابلن
gauge=gage
درجه
gauge=gage
پیمانه
gauge=gage
اندازه کردن اشل
gauge=gage
مدرج کردن
gage=gauge
درجه
gage=gauge
پیمانه اندازه
oil gage
گیج روغن
gage=gauge
شابلون
oil gage
عقربه نشان دهنده روغن
oil gage
نشاندهنده سطح روغن
petrol gage
دستگاه اندازه گیری بنزین
gage tube
لوله پیتو
gage pressure
فشار مانومتری
accuracy to gage
دقت اندازه گیری
depth gage
عمق سنج
angle gage
نقاله زاویه یاب
density gage
چگالی سنج
evaporation gage
دم سنج
drop gage
فشار سنج
accurate to gage
دقت در سنجیدن
accuracy to gage
دقت سنجش
center gage
مرکز سنج
camber gage
دستگاه اندازه گیری زاویه کمبر
evaporation gage
بخارسنج
comparative gage
دستگاه مقایسه کننده
dial gage
دستگاه اندازه گیری تغییربعدهای بسیار کوچک
gage pressure
فشار گیج
feeler gage
فیلر
gage length
طول قطعه مورد ازمایش
flow gage
جریان سنج
rain worm
ساکن زمین دنیوی
the rain pelted down
باران شرق شرق باریدن
rain proof
ضد باران
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
rain worm
مادی
rain water
آب باران
the clouds rain
ابر میبارد
rain worm
کرم خاکی
rain worm
خاکدار
rain worm
آدم پست
rain worm
خراتین
to rain tears
اشک باریدن
to rain tears
اشک ریختن
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
acid rain
باران اسیدی
It lookes like rain.
هوا خیال باریدن دارد
rain shower
باران شدید
rain hat
کلاه بارانی
rain cap
کلاه کریلی
intermittent rain
بارش متناوب باران
freezing rain
تگرگ
continuous rain
بارش باران دائمی
rain check
نوید یا قول دعوت بعدی
rain check
بلیط باران
rain check
بلیط مجانی یا مجدد
rain coat
بارانی
to send down rain
باران فرستادن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
rain prints
اثرهای چکه باران
rain or shine
چه باران باشد چه آفتاب
blood rain
باران سرخ
fine rain
باران ریز
orographic rain
باران کوهزاد
rain gauge
باران سنج
golden rain
آتش باران
cyclonic rain
باران چرخهای
it threatens to rain
هوا مستعد باریدن
golden rain
یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
it threatens to rain
است
fine rain
نم نم
fine rain
باران
rain glass
میزان سنج
rain glass
میزان الهوا
rain forest
جنگل انبوه مناطق گرم و پرباران
rain laden
باران ساز
rain fall
بارندگی
rain discharge
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
rain box
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
plenty of rain
باران کافی
plenty of rain
باران فراوان
cylinderical limit gage
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
fule level gage
دستگاه اندازه گیری سطح سوخت
bourdon pressure gage
فشار سنج بوردون
dial bench gage
میز اندازه گیری
dial depth gage
عمق سنج مدرج
light gage beam
تیر سبک وزن
oil level gage
دستگاه نشاندهنده سطح روغن
spring pressure gage
فشارسنج فنری
air pressure gage
فشار سنج
micro pressure gage
فشارسنج دقیق
water level gage
تراز سنج
rain gauge station
ایستگاه باران سنجی
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
Not all clouds bring rain.
<proverb>
هر ابرى باران نیاورد.
rain cats and dogs
<idiom>
باران شدید
We are waiting for the rain to stop .
معطل بارانم که بند بیاید
We were caught in the rain ( rainstorm) .
وسط باران گیر کردیم
These clouds are a sign of rain .
این ابرها علامت بارندگی است
rain water head
طشتک بالای ناودان
intensity of rain fall
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
to rain cats and dogs
سنگ ازآسمان آمدن
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
to rain cats and dogs
سخت باریدن
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
tropical rain forest
جنگل بارانهای استوایی
air brake pressure gage
مانومتر با ترمز هوایی
commercial light gage sheet
ورق فریف تجارتی
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
The rain gutter is blocked up with leaves.
برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
I hate to rain on your parade, but all your plans are wrong.
از اینکه کارت را مختل کنم بیزارم، اما برنامه هایت همگی اشتباه هستند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com