Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
ready for assembly
اماده جهت نصب
Other Matches
ready
اماده کردن
ready
مهیا کردن حاضر کردن
ready
اماده
ready
حاضر به کار
ready
قبضه حاضر
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready use
اماده مصرف
ready use
دم دستی
Are you ready to go?
حاضرید برویم ؟
get ready
اماده کردن
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
get ready
اماده شدن حاضر کردن
get ready
حاضر شدن
get ready
<idiom>
آماده شدن از
get ready
حاضر کردن یا شدن
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready for use
اماده مصرف
ready for use
اماده بهره برداری
assembly
گردایش
assembly
نصب ساخت
assembly
محفل
assembly
تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
assembly
کارخانهای که واحدهای آن از قط عاتی از کارخانه هایی دیگر و در کنار هم جمع شده اند
assembly
نشانه هایی که برای نمایش دستورات کد ماشین در برنامه اسمبلی به کار می روند
assembly
نمایش یک برنامه اسمبلی که به ترتیب مکانهای حافظه مرتب شده است
assembly
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
assembly
زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
assembly
قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
assembly
اسمبلی گردهمایی
assembly
تولید
assembly
مونتاژ
assembly
مجموعه یک واحد کامل ازچندین قطعه
assembly
تبدیل برنامه به کد ماشین
assembly
همگذاری
assembly
مجمع
assembly
اجتماع انجمن
assembly
مجلس
assembly
گروه
assembly
هیئت قانون گذاری
assembly
شیپور جمع
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
assembly
شیپور خاموشی دستگاه مرکب
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
assembly
نقطه الحاق هوایی
assembly
مجمع نشست
assembly
تجمع
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
operationally ready
حاضر به کار
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready acceptance
حسن قبول
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
ready for duty
اماده کار
ready for duty
اماده انجام وفیفه
not operationally ready
از کار افتاده
mission ready
اماده پرواز
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
ready line
خط انتظار
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
rough and ready
<idiom>
زبروخشن ولی موثر
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
ready service
اماده به استفاده فوری
make ready
اماده کردن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
make ready
حاضر شدن
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
ready for duty
اماده خدمت
ready for operation
اماده کار
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready room
اطاق توجیه
ready service
اماده به کار
ready witted
تیز هوش
ready to die
اماده مردن
ready wit
حاضر جوابی
ready witted
بافراست
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position
حاضربه تیراندازی
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
ready line
صف پشت خط اتش
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready money
پول نقد
ready money
پول موجود
ready money
پول فراهم شده
ready position
حالت حاضر به تیر
ready to die
اماده برای مرگ
dinner is ready
است
ready-made
اماده
ready made
اماده
rough and ready
خشن
dinner is ready
ناهاراماده
combat ready
اماده به رزم
rough and ready
سریع العمل
combat ready
دارای امادگی رزمی
he is ready at excuses
اماده است
ball assembly
توپمجمع
assembly line
تیمار خط
assembly area
گمگاه
assembly area
منطقه تجمع
assembly order
دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
assembly of notables
مجلس بزرگان یا اعیان پارلمانی موقتی
assembly listing
صورت برداری همگذاری لیست اسمبلی
assembly list
سیاهه همگذاری
assembly language
زبان اسمبلی
assembly language
زبان همگذاری
assembly instrudactions
مقررات یا دستورات نصب
assembly fixture
تجهیزات مونتاژ
assembly bench
میز مونتاژ
riotous assembly
اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
assembly lines
خط کلی
assembly lines
خط مونتاژ
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines
تیمار خط
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly line
خط تولید
assembly line
خط کلی
cable assembly
کابل
tail assembly
قسمتهایدم
unit assembly
یک قطعه مجزا
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
unlawful assembly
مجمع غیر قانونی
unlawful assembly
در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
unlawful assembly
تجمع غیر قانونی
assembly lines
خط تولید
bridge assembly
برآمدگیسیمها
bridle assembly
کنترلوزنه
needle assembly
مجمعسوزنی
spout assembly
سرشیرآب
assembly line
خط مونتاژ
guard assembly
الات محافظ روپوش جنگ افزار مجموعه روپوش
general assembly
مجلس عوام
consultative assembly
مجلس شورا
gear assembly
مجموعه چرخ دنده ها
house of assembly
مجلس درجه دوم قانون گذاری
final assembly
نصب نهایی
final assembly
مونتاژ نهایی
constituent assembly
مجلس موسسان
consmtituent assembly
مجلس موسسان
general assembly
مجمع عمومی
major assembly
قسمت عمده دستگاه
major assembly
قطعه عمده
house of assembly
مجلس ایالتی
instruction for assembly
مقررات نصب
legislative assembly
مجلس قانونگذاری
guard assembly
محفظه
legislative assembly
مجلس شورای ملی
legislative assembly
هیات مقننه
duplexing assembly
دستگاه دو راهه
national assembly
مجلس ملی
assembly program
برنامه اسمبلی
assembly shop
کارگاه مونتاژ
critical assembly
ترتیب بحرانی
assembly tools
ابزار مونتاژ
cable assembly
مجموعه کابل و پیچ مجموعه کابل
pre assembly
نصب اولیه
paragraph assembly
جمع اوری پاراگراف
assembly program
assembler
cell assembly
مجتمع یاختهای
assembly program
برنامه همگذاری
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
ready-mix truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready to pay at any moment
دست به کیسه
ready-mix truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
Cash . Ready money .
وجه نقد
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
ready for cinnection to the mains
اماده جهت اتصال به شبکه
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent
رضایت دادن
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
to give a ready consent
زود
heat ready indicator
چراغتعینگرما
ready mixed concrete
بتن اماده
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
assembly language instruction
دستورالعمل زبان اسمبلی
object assembly test
ازمون الحاق قطعات
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
convoy assembly port
بندر محل تجمع کاروان دریایی
convoy assembly port
بندر محل تجمع ستون موتوری
interchangeable end assembly
مجمعانتهاییمتحرک
membership of legislative assembly
عضویت مجلس مقننه
national consulative assembly
مجلس شورای ملی
the national consultative assembly
مجلس شورای ملی
legislative body or assembly
هیئت مققنه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com