Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English
Persian
ready for cinnection to the mains
اماده جهت اتصال به شبکه
Other Matches
mains
شبکه
mains
نیروی برق
mains
شاه خط
mains trensformer
ترانسفورماتور شبکه
distributing mains
شبکه پخش
mains selsctor
سلکتور شبکه
distributing mains
شبکه تقسیم اصلی
mains unit
واحد اتصال شبکه
mains voltage
ولتاژ شبکه
mains water
لوله اب اصلی
mains synchronization
همزمانی شبکه
mains switch
کلید شبکه
mains fuse
فیوز شبکه
mains frequency
فرکانس شبکه
mains electricity
منبع الکتریسیته محلی مشتریان
mains coupling
پیوست شبکه
mains cable
کابل شبکه
mains antenna
انتن شبکه
lighting mains
خط روشنایی اصلی
lighting mains
خط نور
mains supply
منبع شبکه
power mains
شبکه جریان قوی
power mains
شبکه نیرو
mains plug
دوشاخه برق
water mains
لوله هادی اب
mains current
جریان شبکه
mains connection
اتصالاصلی
two phase mains
شبکه دو فاز
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
water mains
شاه لوله اب
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
mains receiving set
دستگاه گیرنده شبکه
mains voltage variation
نوسان ولتاژ شبکه
mains voltage stabilizer
تثبیت کننده ولتاژ شبکه
mains supply unit
واحد تغذیه جریان شبکه
power supply mains
شبکه برق رسانی
mains power supply unit
واحد منبع تغذیه شبکه
ready for use
اماده مصرف
get ready
حاضر کردن یا شدن
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
get ready
<idiom>
آماده شدن از
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready for use
اماده بهره برداری
Are you ready to go?
حاضرید برویم ؟
ready use
دم دستی
ready use
اماده مصرف
ready
اماده کردن
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
قبضه حاضر
ready
حاضر به کار
get ready
حاضر شدن
get ready
اماده شدن حاضر کردن
get ready
اماده کردن
ready
اماده
ready
مهیا کردن حاضر کردن
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready room
اطاق توجیه
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready money
پول فراهم شده
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position
حاضربه تیراندازی
ready position
حالت حاضر به تیر
ready money
پول موجود
ready service
اماده به کار
ready service
اماده به استفاده فوری
ready to die
اماده مردن
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
rough and ready
<idiom>
زبروخشن ولی موثر
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
ready witted
بافراست
ready witted
تیز هوش
ready wit
حاضر جوابی
ready to die
اماده برای مرگ
ready money
پول نقد
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready-made
اماده
combat ready
اماده به رزم
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به کار
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
not operationally ready
از کار افتاده
mission ready
اماده پرواز
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
dinner is ready
ناهاراماده
make ready
حاضر شدن
make ready
اماده شدن حاضر کردن
make ready
اماده کردن
combat ready
دارای امادگی رزمی
ready made
اماده
dinner is ready
است
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready line
صف پشت خط اتش
ready line
خط انتظار
rough and ready
خشن
rough and ready
سریع العمل
ready for operation
اماده کار
ready for duty
اماده خدمت
ready for duty
اماده انجام وفیفه
ready for duty
اماده کار
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
he is ready at excuses
اماده است
ready for assembly
اماده جهت نصب
ready acceptance
حسن قبول
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
ready-mix truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
ready to pay at any moment
دست به کیسه
ready-mix truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
ready mixed concrete
بتن اماده
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent
رضایت دادن
heat ready indicator
چراغتعینگرما
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
Cash . Ready money .
وجه نقد
to give a ready consent
زود
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com