Dictiornary-Farsi | ready missile | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 150 (7 milliseconds)

English	Persian
ready missile	موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش


Other Matches

missile	موشک باران کردن
missile	موشک
missile	پرتابه
missile	گلوله موشک
missile	اسلحه پرتاب کردنی
tactical missile	موشک رزمی
antimissile missile	پاد پرتابه
antimissile missile	موشک ضد موشک
airbreathing missile	موشک مکنده هوا
aerodynamic missile	موشکی که به طریقه ایرودینامیکی کار میکند
aerodynamic missile	موشک ایرودینامیکی
tactical missile	موشک جنگی
surface missile	موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
guded missile	موشک هدایت شوند
missile monitor	نوعی سیستم توزیع اتش الکترونیکی متحرک پدافندهوایی که در سطح گروه وگردان و اتشبار مورد استفاده میباشد
missile master	دستگاه توزیع اتش کامپیوتری پدافند هوایی
production missile	موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
missile crusier	رزم ناو موشک انداز
missile destroyer	ناوشکن موشک انداز
missile launcher	موشک انداز
missile man	موشک انداز
guided missile	موشک هدایت شونده
cruise missile	موشک کروز
cruise missile	موشک هدایت شونده کروز
launch a missile	موشک پرتاب کردن
ballistic missile	موشک
ballistic missile	پرتابه
ballistic missile	موشک بالیستیکی
missile stowage	انبارموشک
surface to air missile	موشک زمین به هوا موشکهای ضد هوایی
soft missile base	سکوی بی حفاظ
soft missile base	سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
guided missile destroyer	ناو شکن موشک انداز
hard missile base	پایگاه مستحکم موشک
hard missile base	سکوی پرتاب مستحکم ضد ترکش اتمی
missile launch rail	ریل فراگیرنده موشک
anti-aircraft missile	گلولهموشکضدهوایی
air to surface missile	موشک هوا به زمین
air to underwater missile	موشک هوا به زیر اب
principal types of missile	انواععمدهموشک
surface-to-air missile	سطحموشکهوا
guided missile cruiser	زره شکن حامل موشک هدایت شونده
anti-ship missile	گلولهموشکضدناو
surface-to-subsurface missile	موشکسطحبهسطح
anti-tank missile	گلولهموشکضدتانک
anti-radar missile	گلولهموشکضدرادار
medium range ballistic missile	موشک بالستیک میان برد
intermediate range ballistic missile	موشک بالستیک میان برد
rocket [missile with thrust propulsion]	موشک [پرتابه] [پرتابه با پیشرانش عقب نشینی]
Since you are not ready ...	چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use	اماده مصرف
As you are not ready ...	چونکه هنوز آماده نیستی...
ready use	دم دستی
ready use	اماده مصرف
When will they be ready?	چه وقت آنها حاضر میشود؟
get ready <idiom>	آماده شدن از
Are you ready to go?	حاضرید برویم ؟
ready for use	اماده بهره برداری
ready	اماده
get ready	اماده کردن
ready	مهیا کردن حاضر کردن
get ready	اماده شدن حاضر کردن
ready	که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready	مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready	اماده کردن
ready	خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
get ready	حاضر شدن
get ready	حاضر کردن یا شدن
ready	حاضر به کار
ready	قبضه حاضر
ready	حاضربه تیر حاضر باشید
ready witted	بافراست
ready witted	تیز هوش
ready to die	اماده مردن
ready to die	اماده برای مرگ
dinner is ready	است
dinner is ready	ناهاراماده
what a ready welcome i found!	چه حسن استقبالی از من کردند !
ready wit	حاضر جوابی
combat ready	دارای امادگی رزمی
combat ready	اماده به رزم
ready line	خط انتظار
Please have my bill ready.	لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
rough and ready <idiom>	زبروخشن ولی موثر
ready cap	حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
He has a ready pen.	قلم شیوا وروانی دارد
I am ready to compromise.	کارها روبراه است
I am always ready to help my friends.	همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
rough and ready	خشن
rough and ready	سریع العمل
ready made	اماده
ready-made	اماده
ready service	اماده به استفاده فوری
mission ready	اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
operationally ready	حاضر به کار
ready line	صف پشت خط اتش
he is ready at excuses	اماده است
make ready	اماده کردن
make ready	اماده شدن حاضر کردن
ready for operation	اماده کار
ready for duty	اماده انجام وفیفه
ready for duty	اماده کار
ready for assembly	اماده جهت نصب
ready acceptance	حسن قبول
make ready	حاضر شدن
operationally ready	حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
operationally ready	حاضر به عملیات
not operationally ready	غیر اماده ازنظر عملیاتی
not operationally ready	از کار افتاده
mission ready	اماده پرواز
mission ready	هواپیمای اماده برای پرواز
he is ready at excuses	برای بهانه انگیزی
ready money	پول نقد
ready position	حالت حاضر به تیر
ready position	حاضربه تیراندازی
ready money	پول فراهم شده
ready position	وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready rack	قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready money	پول موجود
ready reckoner	کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready reserve	ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready reservist	جزو احتیاط اماده به خدمت
ready room	اطاق توجیه
ready service	اماده به کار
ready for duty	اماده خدمت
to stand ready to [+ verb]	آماده بودن برای
heat ready indicator	چراغتعینگرما
ready to pay at any moment	دست به کیسه
to stand ready for [+ noun]	آماده بودن برای
ready-mix truck	کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck	تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck	کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
Cash . Ready money .	وجه نقد
ready mixed concrete	بتن اماده
ready mixed paints	رنگهای مخلوط اماده
ready solubility in water	امادگی برای زودحل شدن دراب
data terminal ready	امادگی ترمینال داده
data set ready	امادگی مجموعه داده ها
to give a ready consent	بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent	زود
to give a ready consent	رضایت دادن
camera ready copy	کپی اماده تکثیر
Get ready for the journey(trip)	برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.	چیزی را حاضر کردن
ready for cinnection to the mains	اماده جهت اتصال به شبکه
army ready material program	برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
air to air missile	موشک هوا به هوا
surface to surface missile	موشک زمین به زمین
sea-to-sea missile	موشکبقلبهبقل