Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
English
Persian
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
Other Matches
on the rack
درشکنجه
rack
اشغال گیر
rack
به هم بستن
rack
چهارنعل کوتاه
rack
شکنجه کردن
rack
خون مستاجررا در شیشه کردن
rack
چارچوب
rack
میله رنده
rack
سیستم ای که حاوی تختههای مدار متحرک در یک فریم محافظ است
rack
فریم محافظ فلزی برای تختههای مدار الکترونیکی و وسایل جانبی مثل دیسک درایو
rack up
بازی کردن- حساب کردن
rack
آویز فرش
[قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
on the rack
درفشار
rack
قطاع دندانه دار
rack
میله دندانه دار
rack
طاقچه مقر
rack
چنگک جا لباسی
rack
بار بند
rack
نوعی الت شکنجه مرکب از چند سیخ یا میله نوک تیز
rack
جاکلاهی
rack
شکنجه
rack
چرخ دنده دار
rack
عذاب دادن
rack
رنج بردن
rack
بشدت کشیدن
rack
دندانه دار کردن
rack
روی چنگک گذاردن لباس و غیره
rack
طاقچه
rack
قفسه
rack
توری مشبک اشغال گیر
rack
قفسه مهمات و وسایل
rack
ردیف
shoe rack
چنگککفش
pipe rack
چنگکپیپ
paper rack
جاکاغذی
spool rack
جاقرقره
stamp rack
مهرچرخدندهدار
muck rack
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
roof-rack
باربنداتومبیل
loading rack
سکوی بارگیری
go to rack and ruin
<idiom>
نتیجه بد حاصل کردن
hay rack
جای یونجه
hay rack
علف دان
plate rack
جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
rack and pinion
میله دندانه دار و چرخ دندانه کوچک
to go to rack and ruin
نابودشدن
to rack rent
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
coat rack
محلآویزکت
equipment rack
پایهوسایل
spice rack
قفسه ادویه
luggage rack
جایچمدان
trash rack
اشغالگیر
rack space
محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
rack rent
اجازه گزاف بستن بر
rack rent
اجازه تمام سال
rack railway
راه اهن چنگک دار مخصوص عبور از سراشیب
rack control
نوعی کنترل پروازی غیر دستی
shelving rack
قفسه
cuvette rack
جاکووتی
rack one's brains
<idiom>
به مغز خود فشار آوردن
card rack
جای کارت
card rack
طاقچه کارت
rack one's brains
<idiom>
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
burning rack
قاب باتری
bottle rack
جا بطری
toast rack
شیارهایجداکنندهتوستر
pipet tray rack
جا پی پتی
print drying rack
میلهرنگیخشکشونده
rack type cutter
شانه رنده
rack type cutter
اسکنه نوع شانهای
test tube rack
جای لوله ازمایش
ready
اماده کردن
ready
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready use
دم دستی
ready
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready use
اماده مصرف
ready
مهیا کردن حاضر کردن
ready
حاضربه تیر حاضر باشید
ready for use
اماده بهره برداری
ready for use
اماده مصرف
ready
اماده
ready
حاضر به کار
ready
قبضه حاضر
ready
که منتظر است تا قابل استفاده شود
get ready
اماده شدن حاضر کردن
get ready
<idiom>
آماده شدن از
get ready
حاضر کردن یا شدن
Are you ready to go?
حاضرید برویم ؟
get ready
اماده کردن
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
When will they be ready?
چه وقت آنها حاضر میشود؟
get ready
حاضر شدن
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
ready to die
اماده برای مرگ
ready service
اماده به کار
ready to die
اماده مردن
ready room
اطاق توجیه
ready service
اماده به استفاده فوری
ready wit
حاضر جوابی
ready witted
تیز هوش
ready witted
بافراست
He has a ready pen.
قلم شیوا وروانی دارد
I am always ready to help my friends.
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
rough and ready
<idiom>
زبروخشن ولی موثر
what a ready welcome i found!
چه حسن استقبالی از من کردند !
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
rough and ready
خشن
make ready
حاضر شدن
mission ready
هواپیمای اماده برای پرواز
mission ready
اماده پرواز
not operationally ready
از کار افتاده
not operationally ready
غیر اماده ازنظر عملیاتی
operationally ready
حاضر به کار
operationally ready
حاضر به عملیات
operationally ready
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready acceptance
حسن قبول
make ready
اماده شدن حاضر کردن
make ready
اماده کردن
rough and ready
سریع العمل
ready made
اماده
ready-made
اماده
combat ready
اماده به رزم
combat ready
دارای امادگی رزمی
dinner is ready
ناهاراماده
dinner is ready
است
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
he is ready at excuses
اماده است
ready cap
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready for assembly
اماده جهت نصب
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
ready missile
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready reckoner
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready money
پول نقد
ready money
پول موجود
ready money
پول فراهم شده
ready position
حالت حاضر به تیر
ready position
حاضربه تیراندازی
ready position
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready line
صف پشت خط اتش
ready for operation
اماده کار
ready for duty
اماده کار
ready for duty
اماده انجام وفیفه
ready for duty
اماده خدمت
ready line
خط انتظار
ready-mix truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready to pay at any moment
دست به کیسه
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
ready-mix truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
ready mixed paints
رنگهای مخلوط اماده
ready mixed concrete
بتن اماده
to give a ready consent
بی درنگ رضایت دادن
to give a ready consent
زود
to give a ready consent
رضایت دادن
ready for cinnection to the mains
اماده جهت اتصال به شبکه
Get ready for the journey(trip)
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
چیزی را حاضر کردن
Cash . Ready money .
وجه نقد
data terminal ready
امادگی ترمینال داده
data set ready
امادگی مجموعه داده ها
heat ready indicator
چراغتعینگرما
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com