Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
real action
دعوی غیر منقول
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
Other Matches
the seeming and the real
فاهروباطن
real
واقعی
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
<adj.>
شایسته
real
<adj.>
مناسب
real
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
درست
real
بی خدشه صمیمی
real
اصل
real
غیر مصنوعی طبیعی
real value
ارزش واقعی
real will
نظریه اراده واقعی
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
راستین
real
غیر پولی
real
حقیقی
real
واقعی موجود
the seeming and the real
نماوحقیقت
She was a real beauty.
یک تکه ماه بود
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real world
دنیایحقیقی
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real numbers
اعداد حقیقی
real numbers
اعداد واقعی
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
زمان حقیقی
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
انی
real time
بازده فوری
real time
بلادرنگ
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
real number
عدد حقیقی
real anxiety
اضطراب واقعی
real address
آدرس حقیقی
real address
آدرس واقعی
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real account
حساب خرید املاک
real sector
بخش واقعی
real wage
مزد واقعی
real storage
انباره واقعی
real storage
حافظه حقیقی
real power
توان حقیقی
real power
توان موثر
real property
اموال غیرمنقول
real property
دارایی غیر منقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real capital
سرمایه واقعی
real module
ضریب حقیقی
real mode
حالت واقعی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory
حافظه واقعی
real memory
حافظه حقیقی
real memory
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real income
درامد واقعی
real image
تصویر حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real function
تابع حقیقی
real fluid
سیال واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real constant
ثابت حقیقی
real score
نمره واقعی
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real assets
دارائیهای واقعی
real estate
املاک و مستغلات
real estate
مال غیرمنقول
real estate
خرید زمین
real estate
معاملات زمین
real estate
مستغلات
real estate
ملک
real estate
مستغل
real time
بلا درنگ
real estate
املاک و ساختمان
real estate
زمین
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
real estate tax
مالیات بر مستغلات
real estate broker
واسطه املاک
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real national income
درامد ملی واقعی
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
to make a real effort
تلاش جدی کردن
true or real focus
کانون حقیقی
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real estate agency
بنگاه معاملات املاک
real box wing
بالی با سه تیرک
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
real time clock
ساعت بلادرنگ
real time input
ورودی بلا درنگ
real time output
خروجی انی
real time processing
پردازش بلادرنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
real time system
سیستم بلادرنگ
real time output
خروجی بلا درنگ
real balance effect
اثر مانده واقعی
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
داءیه دلسوز تر از مادر
real time image generatiom
تولید تصویر انی
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
action
طرز عمل
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
گزارش وضع
action
اشغال نیروهای جنگی
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
action
انجام کاری
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
پیکار
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
action
سهم سهام شرکت
immediate action
عکس العمل فوری
immediate action
عملیات فوری
action
تمرین
action
بازی
action
جریان حقوقی تعقیب
action
اقامهء دعوا
action
نبرد
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
اشاره
action
کنش
self action
عمل فی نفسه
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
عمل انجام شده
action
کردار
action
کار
action
عمل
action
لیست امکانات
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
out of action
غیر فعال
out of action
خراب
out of action
خارج ازنبرد
out of action
از نبرد خارج شده
action
جریان
action
فعل اقدام
action
جنبش حرکت
action
جدیت
action
رفتار
action
تاثیر اثر جنگ
action
جنگ
appropriate action
اقدام مقتضی
action
جنبش
course of action
روش انجام کار
course of action
راه کار
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
action
اژیرش
action
اقدام
self action
خود عملی
action
عامل
action
فرمان حاضر به تیر
action
کار اقدام
action
جنگ عملیات
action
عملیات جنگی
action
اثر
right of action
حق ترافع
right of action
حق اقامه دعوی
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
speed of action
چابکی
speed of action
تندی
industrial action
عملوکارصنعتی
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
action of wind
حرکتجریانباد
speed of action
فرزی
action lever
اهرم حرکتدستگاه
He is a man of action.
مردعمل است
speed of action
چالاکی
speed of action
زرنگی
[چابکی]
speed of action
سرعت حرکت
speed of action
سرعت انتقال
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
zone of action
منطقه عملیات یکان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com