Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address
آدرس واقعی
real address
آدرس حقیقی
Other Matches
address for service of a summons
[address where a summons may be served]
آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد
[حقوق]
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
<adj.>
شایسته
real will
نظریه اراده واقعی
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
<adj.>
مناسب
real
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
درست
real value
ارزش واقعی
real
غیر پولی
real
واقعی
the seeming and the real
فاهروباطن
the seeming and the real
نماوحقیقت
real
راستین
real
حقیقی
real
واقعی موجود
real
بی خدشه صمیمی
real
غیر مصنوعی طبیعی
real
اصل
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real module
ضریب حقیقی
real storage
انباره واقعی
real storage
حافظه حقیقی
real mode
حالت واقعی
real number
عدد حقیقی
real investment
سرمایه گذاری واقعی
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real wage
مزد واقعی
real numbers
اعداد حقیقی
real numbers
اعداد واقعی
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
real function
تابع حقیقی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
real sector
بخش واقعی
real fluid
سیال واقعی
real memory
حافظه واقعی
real gas
گاز حقیقی
real image
تصویر حقیقی
real income
درامد واقعی
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real world
دنیایحقیقی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real power
توان حقیقی
real score
نمره واقعی
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real property
دارایی غیر منقول
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
She was a real beauty.
یک تکه ماه بود
real property
اموال غیرمنقول
real power
توان موثر
real memory
حافظه حقیقی
real estate
ملک
real costs
هزینههای واقعی
real constant
ثابت حقیقی
real capital
سرمایه واقعی
real time
بلا درنگ
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real earnings
درامدهای واقعی
real estate
مستغل
real estate
املاک و ساختمان
real estate
زمین
real estate
مستغلات
real estate
معاملات زمین
real estate
مال غیرمنقول
real estate
املاک و مستغلات
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real assets
دارائیهای واقعی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real estate
خرید زمین
real time
بلادرنگ
real action
دعوی غیر منقول
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real time
زمان حقیقی
real account
حساب خرید املاک
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real time
بازده فوری
real anxiety
اضطراب واقعی
real time
انی
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
real national income
درامد ملی واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real time processing
پردازش بلادرنگ
real time output
خروجی انی
real time system
سیستم بلادرنگ
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
real time system
سیستم بلا درنگ
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
real estate tax
مالیات بر مستغلات
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real box wing
بالی با سه تیرک
real time clock
ساعت بلادرنگ
real time input
ورودی بلا درنگ
real estate agency
بنگاه معاملات املاک
real estate broker
واسطه املاک
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
to make a real effort
تلاش جدی کردن
real balance effect
اثر مانده واقعی
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
true or real focus
کانون حقیقی
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real time output
خروجی بلا درنگ
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
آدم گندی است
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
داءیه دلسوز تر از مادر
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
real time image generatiom
تولید تصویر انی
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
What's your name and address?
اسم و آدرس شما چیست؟
two address
با دو نشانی
Here is my address.
این آدرس من است.
Whom should I address?
چه کسی فرد پاسخگو من است؟
to address
[to]
خطاب کردن
[به]
to address
نشانه گیرنده را روی پاکت گذاشتن
How far is it to this address?
تا این آدرس چقدر راه است؟
one address
با یک نشانه
address
نشانی دادن
address
نشانی
address
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
شماره ای که به واحد پردازش مرکزی اجازه میدهد به یک محل فیزیکی در رسانه ذخیره سازی سیستم کامپیوتر مراجعه کند
address
آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
address
نشانی گیرنده پیام
address
آدرس
address
شماره یکتای یک وسیله در شبکه
Take me to this address?
مرا به این آدرس ببرید.
immediate address
آدرس صریح
to address somebody as
کسی را خطاب کردن با
[لقبی]
three address
با سه نشانی
What's the fare to this address?
نرخ کرایه تا این آدرس چقدر است؟
How do I get to this place / this address?
چطور می تونم به ... بروم؟
single address
بایک نشانی
address an envelope
آدرس روی پاکت نوشتن
two address instruction
قالب دستور که حاوی محل دو عملوند است و نتیجه در محل یکی از عملوندها ذخیره می شوند
home address
آدرس منزل
synthetic address
محل استفاده شده در برنامه که توسط دستورات درون برنامه تولید شده است
reference address
نشانی مرجع
regional address
نشانی منطقه ای
relative address
نشانی نسبی
relative address
آدرس نسبی
relocatable address
نشانی جابجاپذیر
self relative address
نشانی نسبی
synthetic address
زبان برنامه نویسی که برنامه اصلی به آن نوشته شده است
single address
با یک آدرس
single address
با یک نشانی
specific address
آدرس ذخیره سازی که مستقیماگ و بدون تغییر به یک محل یا وسیله دستیابی دارد
specific address
نشانی خاص
symbolic address
نشانی نمادی
symbolic address
آدرس سمبلیک
symbolic address
آدرس نمادی
telegraphic address
آدرس تلگرافی
three address computer
کامپیوتر با سه نشانی کامپیوتر سه ادرسه
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
Please write down your new address .
لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
return address
نشانی بازگشت
My address has been changed .
آدرسم عوض شده است
forwarding address
آدرس پستی جدید
address book
دفترچه تلفن
virtual address
آدرس مجازی
virtual address
نشانی مجازی
variable address
نشانی متغییر
two address instruction
دستوری که حاوی محل دو عملوند و آدرس نتیجه است
two address computer
کامپیوتربا دو نشانی
two address computer
کامپیوتر دو ادرسه
triple address
با نشانی سه گانه
transfer address
ادرس انتقال
three address instruction
دستوری که حاوی آدرس دو عملوند و محل نتیجه که باید ذخیره شود است
synthetic address
نشانی مصنوع
explicit address
آدرسی در دوبخش است . یکی نقط ه ارجاع دیگری جابجایی یا مقدار اندیس
address variable
متغیر نشانی
address translation
ترجمه ادرس
address register
ثبات ادرس
address register
ثبات نشانی
address part
جزء نشانی
address part
جزء آدرس
address part
جز نشانی
address modification
اصلاح آدرس
address modification
اصلاح نشانی
address modification
پیرایش نشانی
address format
قالب نشانی
base address
نشانی پایه
explicit address
نشانی صریح
effective address
آدرس موثر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com