English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
real income درامد واقعی
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
Search result with all words
real national income درامد ملی واقعی
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
Other Matches
real will نظریه اراده واقعی
real غیر پولی
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real <adj.> درست
real <adj.> صحیح
real <adj.> شایسته
real واقعی
real بی خدشه صمیمی
real value ارزش واقعی
the seeming and the real فاهروباطن
the seeming and the real نماوحقیقت
real راستین
real <adj.> مناسب
real حقیقی
real واقعی موجود
real غیر مصنوعی طبیعی
real اصل
real image تصویر حقیقی
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory حافظه حقیقی
real memory حافظه واقعی
real mode حالت واقعی
real module ضریب حقیقی
real number عدد حقیقی
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real number عدد حقیقی [ریاضی]
She was a real beauty. یک تکه ماه بود
real world دنیایحقیقی
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real numbers اعداد حقیقی
real numbers اعداد واقعی
real gas گاز حقیقی
real function تابع حقیقی
real account حساب دارایی غیرمنقول
real account حساب خرید املاک
real storage حافظه حقیقی
real storage انباره واقعی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real sector بخش واقعی
real score نمره واقعی
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real property دارایی غیر منقول
real property اموال غیرمنقول
real power توان موثر
real action دعوی غیر منقول
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real fluid سیال واقعی
real wage مزد واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real costs هزینههای واقعی
real constant ثابت حقیقی
real capital سرمایه واقعی
real assets دارائیهای واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real address آدرس حقیقی
real address آدرس واقعی
real address آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real power توان حقیقی
real time بلا درنگ
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time بازده فوری
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
real time انی
real time زمان حقیقی
real estate مال غیرمنقول
real estate مستغل
real estate املاک و مستغلات
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time بلادرنگ
real estate خرید زمین
real estate معاملات زمین
real investment سرمایه گذاری واقعی
real estate مستغلات
real estate زمین
real estate املاک و ساختمان
real estate ملک
income عایدی
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income عایدات
income دخل
income درامد
income عواید
income جریان
mean income درامد متوسط
income ورودیه جدیدالورود
income مهاجر واردشونده
his income هر چه درامد داردخرج میکند
income ریزش فهور
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real box wing بالی با سه تیرک
real money supply عرضه واقعی پول
real balance effect اثر مانده واقعی
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real time output خروجی انی
real time system سیستم بلا درنگ
real time system سیستم بلادرنگ
real time output خروجی بلا درنگ
real time input ورودی بلا درنگ
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real time clock زمان سنج بلادرنگ
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
real time processing پردازش بلادرنگ
real estate agency بنگاه معاملات املاک
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
to make a real effort تلاش جدی کردن
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
true or real focus کانون حقیقی
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real time clock ساعت بلادرنگ
real interest rate نرخ بهره واقعی
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real estate tax مالیات بر مستغلات
real estate broker واسطه املاک
unearned income درامد باد اورده
wage income درامد بشکل دستمزد
wage income درامدمربوط بکار
windfall income درامد باد اورده
income support پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
a modest income درآمدی متوسط
to rely on somebody for your income از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
transitory income درامدموقتی
redistribution of income توزیع دوباره درامد
relative income درامد نسبی
rental income درامد ناشی از اجاره بها
unearned income درامد ازمبنایی جز کار
stream of income جریان درامد
supplementary income درامد تکمیلی
taxable income درامد مشمول مالیات
temporary income درامد موقتی
the p of income to expenses نسبت درامدبه هزینه
total income درامد کل
transfer income درامد انتقالی
transitory income درامد انتقالی
psychic income درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
psychic income درامد بی دردسر
live up to one's income به اندازه درامد خود خرج کردن
income multiplier ضریب فزاینده درامد
income leakage کسر درامد
income leakage نشت درامد
income forgone درامداز دست رفته
income forgone درامد صرف نظر شده
current income درامدیک دوره معین
deduction from income کسور درامد
income effect تناسب خرید با درامد
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income per capita درامد سرانه
income policy سیاست درامدی
labor income درامدهای کار
business income درامد خالص تجارتی
current income درامد جاری
marginal income درامد نهائی
current income درامد یک سال مالی
income velocity دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
flow of income جریان درامد
income velocity سرعت گردش پول
income policy سیاست مربوط به درامدها
income determination تعیین درامد
earned income درامدحاصله از کار
distribution of income توزیع درامد
income distribution توزیع درامد
earned income درامد تحصیل شده
gross income درامد ناخالص
earned income درامدکسب شده
flow of income گردش درامد
fixed income درامد ثابت
disposable income درامد دریافتی
disposable income درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
deferred income درامدهای انتقالی
deferred income پیش دریافت درامد
income and expenditure درامد و هزینه
income analysis تحلیل درامد
income accounts حساب های درآمد
imputed income درامد انتسابی
imputed income درامد ضمنی
disposable income درامد قابل تصرف
disposable income درامدقابل استفاده
economic income درامد اقتصادی
bunched income درامد خدمات شخصی
income tax مالیات برعایدات
permanent income درامد دائمی
income taxes مالیات بر درامد
income tax مالیات بر درامد
per capita income درامد سرانه
overseas income درامد از کشور یا کشورهای خارجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com