English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
real money supply عرضه واقعی پول
Other Matches
money supply عرضه پول
supply of money عرضه پول
Money is in short supply. پول دربازار سخت گیر می آید (کم است )
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
money begets money <idiom> پول پول می آورد
the seeming and the real فاهروباطن
real غیر پولی
real بی خدشه صمیمی
real <adj.> درست
real اصل
real غیر مصنوعی طبیعی
the seeming and the real نماوحقیقت
real واقعی موجود
real حقیقی
real راستین
real <adj.> شایسته
real <adj.> صحیح
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real <adj.> مناسب
real value ارزش واقعی
real will نظریه اراده واقعی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real واقعی
real world دنیایحقیقی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real time بلا درنگ
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real investment سرمایه گذاری واقعی
real time زمان حقیقی
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time انی
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real storage انباره واقعی
real time بازده فوری
real time مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time بلادرنگ
real power توان حقیقی
real account حساب خرید املاک
real account حساب دارایی غیرمنقول
real action دعوی غیر منقول
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address آدرس واقعی
real address آدرس حقیقی
real anxiety اضطراب واقعی
real wage مزد واقعی
real costs هزینههای واقعی
real storage حافظه حقیقی
real power توان موثر
real property اموال غیرمنقول
real property دارایی غیر منقول
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real score نمره واقعی
real sector بخش واقعی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real assets دارائیهای واقعی
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode حالت واقعی
real module ضریب حقیقی
real number عدد حقیقی
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
real numbers اعداد واقعی
real memory حافظه واقعی
real memory حافظه حقیقی
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real capital سرمایه واقعی
real constant ثابت حقیقی
real earnings درامدهای واقعی
real fluid سیال واقعی
real function تابع حقیقی
real gas گاز حقیقی
real image تصویر حقیقی
real income درامد واقعی
real numbers اعداد حقیقی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real estate معاملات زمین
real estate املاک و مستغلات
real estate مال غیرمنقول
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real number عدد حقیقی [ریاضی]
real estate خرید زمین
real estate زمین
real estate املاک و ساختمان
real estate مستغلات
real estate ملک
real estate مستغل
She was a real beauty. یک تکه ماه بود
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
real time output خروجی انی
real time input ورودی بلا درنگ
real time clock زمان سنج بلادرنگ
real time clock ساعت بلادرنگ
real time processing پردازش بلادرنگ
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
real time system سیستم بلا درنگ
real time system سیستم بلادرنگ
real time output خروجی بلا درنگ
real balance effect اثر مانده واقعی
true or real focus کانون حقیقی
real estate agency بنگاه معاملات املاک
real estate broker واسطه املاک
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real estate tax مالیات بر مستغلات
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real national income درامد ملی واقعی
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real interest rate نرخ بهره واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real box wing بالی با سه تیرک
to make a real effort تلاش جدی کردن
real purchasing power قدرت خرید واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real time image generatiom تولید تصویر انی
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> داءیه دلسوز تر از مادر
supply تدارکات ملزومات
supply تحویل دادن
supply تکمیل کردن موجودی ذخیره
supply بدل
supply موجودی جایگیرموقتی
supply تامین کالاها یا محصولات یا سرویس ها
supply تحویل ذخیره
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply تامین چیزی که مورد نیاز است .
supply تکمیل کردن
supply تحویل دادن تغذیه کردن
supply رساندن
supply and d. عرضه وتقاضا
supply تهیه کردن
supply اماده
supply عرضه
supply فراورده
supply عرضه داشتن
supply تامین کردن
supply منبع
supply اذوقه
supply موجودی لزوم
supply تولید کردن
supply تدارک دیدن
supply رساندن دادن به
supply تدارکات
supply ذخیره کردن
supply تدارک کردن
supply اماده کردن
supply تامین موجودی عرضه نمودن
supply ذخیره
can you supply our wants? ایا شما میتوانید نیازمندیهای ما را رفع نمایید
supply تهیه
short supply اماد کمبود دار
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop supply اماد تعمیرگاهی
fixed supply عرضه ثابت
follow up supply اماد متعاقب
fixed supply ذخیره معین کالای فاسد شدنی
short supply اماد کم یاب
excess supply عرضه اضافی
excess supply عرضه بیش از حد
essential supply اماد حیاتی
essential supply اماد ضروری
energy supply منبع انرژی
supply and demand عرضه و تقاضا
follow up supply اماد بعدی
national supply عرضه ملی
one day's supply یک روز اماد
inelastic supply عرضه بی کشش
supply constraints محدودیتهای عرضه
joint supply عرضه مشترک
level of supply سطح اماد
level of supply سطح انبار
level of supply سطح تدارکات
mains supply منبع شبکه
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
quantity of supply مقدار عرضه
power supply مبدل برق
power supply تامین کننده برق
power supply منبع انرژی
power supply منبع تغذیه
heat supply منبع حرارتی
supply route مسیر اماد
unit supply تدارکات یکان
unit supply تدارکات یکانی
balanced supply امادبررسی شده
balanced supply اماد متعادل شده
unit supply اماد یکانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com