Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English
Persian
real sector
بخش واقعی
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
Other Matches
sector
منطقه
sector
ناحیه
sector
قطاع
sector
جزء تقسیم کردن
sector
بخش
sector
خط کش ریاضی ناحیه
sector
قسمتی ازجبهه
sector
منطقه واگذاری
sector
منطقه ماموریت قطاع اتش
sector
تقسیم دیسک به شیار رهایی
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
تقسیم دیسک به شیارهای آدرس پذیر
sector
دیسکی که شیارها با آدرس و داده کد شروع که در هنگام فرمت دیسک روی آن نوشته میشود, شرح داده می شوند
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
sector
جدولی که حاوی سکتورهای غیر قابل استفاده دیسک سخت باشد
sector
محله
sector
قطاع دایره
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
sub sector
زیربخش
sub sector
بخش فرعی
sector
سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
sector of responsibility
منطقه مسئولیت
agricultural sector
بخش کشاورزی
soft sector
علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
private sector
بخش خصوصی
public sector
بخش دولتی
public sector
بخش عمومی
spherical sector
قطاع کروی
service sector
بخش خدمات
throwing sector
نقطه فرود وسیله پرتاب شده
teritiary sector
بخش ثالثه
two sector economy
اقتصاد دو بخشی
defense sector
منطقه پدافندی
disk sector
قطاع دیسک
teritiary sector
بخش سوم
traditional sector
بخش سنتی
bad sector
قطاع بد
bad sector
شیاری که اشتباه فرمت شده است یا خطایی دارد و غیر قابل تصحیح یا نوشتن یا خواندن است
bad sector
قطاع خراب
sector of fire
قطاع اتش منطقه تیراندازی
observing sector
منطقه دیدبانی
productive sector
بخش تولیدی
sector of search
منطقه تجسس رادار
sector of search
منطقه مراقبت رادار
sector of search
منطقه کاوش
sector of fire
منطقه اتش
sector of a sphere
اکلیل کروی
sector commander
فرمانده ناحیه پدافند هوایی
sector commander
فرمانده ناحیه
sector addressing
نشانی دهی قطاعی
two sector model
الگوی دو بخشی
observing sector
قطاع دیدبانی
observation sector
قطاع دیدبانی
nonmonetary sector
بخش غیر پولی
disk sector
بخش دیسک
government sector
بخش دولتی
hard sector
قطاع سخت افزاری
sector scan
کاوش منطقهای با رادار تجسس منطقهای
informal sector
بخش غیر رسمی
nonformal sector
بخش غیر رسمی
infrastructural sector
بخش زیربنائی
main sector
بخش اصلی
modern sector
بخش نوین
modern sector
بخش جدید
monetary sector
بخش پولی
sector interleave factor
عامل جاگذاری قطاع
air defense sector
منطقه واگذاری شده پدافندهوایی
air defense sector
منطقه ماموریت پدافند هوایی
fire support sector
منطقه پشتیبانی اتش
steering worm sector
چرخ دنده حلزونی قطاعی فرمان
steering worm sector
تاج فرمان
worm and sector sleering
چرخ دنده ی حلزونی و قطاع فرمان
real
راستین
real
حقیقی
real
واقعی موجود
real
غیر مصنوعی طبیعی
real
اصل
real
<adj.>
درست
real
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
مناسب
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
<adj.>
شایسته
real will
نظریه اراده واقعی
real value
ارزش واقعی
real
واقعی
real
غیر پولی
the seeming and the real
نماوحقیقت
real
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
the seeming and the real
فاهروباطن
real
بی خدشه صمیمی
real income
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real capital
سرمایه واقعی
real memory
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory
حافظه حقیقی
real constant
ثابت حقیقی
real costs
هزینههای واقعی
real income
درامد واقعی
real image
تصویر حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real function
تابع حقیقی
real fluid
سیال واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
real memory
حافظه واقعی
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode
حالت واقعی
real world
دنیایحقیقی
She was a real beauty.
یک تکه ماه بود
real McCoy
<idiom>
چیز واقعی واصیل
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
to look like the real thing
مانند چیزی واقعی بودن
real numbers
اعداد حقیقی
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
real number
عدد حقیقی
real module
ضریب حقیقی
real numbers
اعداد واقعی
real estate
ملک
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
بازده فوری
real time
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
انی
real time
زمان حقیقی
real time
بلادرنگ
real investment
سرمایه گذاری واقعی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real power
توان حقیقی
real power
توان موثر
real property
اموال غیرمنقول
real property
دارایی غیر منقول
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real estate
املاک و ساختمان
real estate
زمین
real estate
مستغلات
real estate
معاملات زمین
real estate
مال غیرمنقول
real estate
املاک و مستغلات
real estate
مستغل
real time
بلا درنگ
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real score
نمره واقعی
real estate
خرید زمین
real account
حساب خرید املاک
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real action
دعوی غیر منقول
real anxiety
اضطراب واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real action
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real wage
مزد واقعی
real storage
حافظه حقیقی
real storage
انباره واقعی
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address
آدرس حقیقی
real address
آدرس واقعی
real estate broker
واسطه املاک
real estate agency
بنگاه معاملات املاک
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
real estate tax
مالیات بر مستغلات
to make a real effort
تلاش جدی کردن
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real box wing
بالی با سه تیرک
real balance effect
اثر مانده واقعی
real balance effect
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
to let something
[British E]
[Real Estate]
اجاره دادن چیزی
to let something
[British E]
[Real Estate]
کرایه دادن چیزی
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real time output
خروجی بلا درنگ
real time output
خروجی انی
real purchasing power
قدرت خرید واقعی
real money supply
عرضه واقعی پول
real national income
درامد ملی واقعی
real national income
درامد ملی به قیمت ثابت
real time input
ورودی بلا درنگ
real time clock
زمان سنج بلادرنگ
real time clock
ساعت بلادرنگ
real time processing
پردازش بلادرنگ
real time system
سیستم بلا درنگ
real estate broker
دلال اموال غیرمنقول
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
true or real focus
کانون حقیقی
index of real wages
شاخص دستمزدهای واقعی
real interest rate
نرخ بهره واقعی
real rate of interest
نرخ بهره واقعی
real time system
سیستم بلادرنگ
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
داءیه دلسوز تر از مادر
real time image generatiom
تولید تصویر انی
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
آدم گندی است
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com