English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
recessed head machine screw پیچ فاق صلیبی
Other Matches
automatic screw machine دستگاه پیچ خودکار
head to head polymer بسپار سر به سر
screw پروانه ناو پیچ پیچاندن
screw پیچ
screw propeller
screw ملخ هواپیما
screw پیچ کردن
screw گاییدن پیچ
screw وصل کردن
screw پیچ دادن
screw پیچاندن پیچیدن
screw پیچ خوردگی
to screw something up زیرورو کردن چیزی
screw <adj.> آدم خسیس
screw up غنچه کردن دهان
to screw something up تباهی کردن
screw up زیاد بالا بردن اجاره
screw up پیچیدن بسته کاغذ
screw up با پیچ سفت کردن
to screw something up بهم زدن چیزی
to screw up سفت کردن
to screw up پیچیدن
to screw up زیادبالابردن
screw a مته فرنگی
screw up جمع کردن
screw around <idiom> درگیر کاری بودن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to screw گاییدن
screw a مته پیچ دار
to screw کردن
to screw سپوختن
pressure screw پیچفشرده
micrometer screw پیچتنظیممیکرومتر
screw cap کلاهکپیچ
there is a screw loose یک چیزیش
screw earrings گوشوارهپیچی
temper screw پیچ کنترل
screw-in studs پیچزائدهداخلی
tension screw پیچکشش
tangent screw پیچ تنظیم کننده در تئودولیت
to screw up one's courage جرات گرفتن
clamping screw پیچگیره
thumb screw پیچ بال دار
to screw up one's courage عزم خودراجزم
to screw up one's courage کردن
turn screw اچار پیچ گوشتی پیچ کش
wing screw پیچ گوشه دار
give it another screw یک پیچ دیگربدهید
wood screw پیچ چوب
screw clamp گیره پیچی
grub screw میله دنده دار
screw barrel لوله خاندار تفنگ
camera screw پیچدوربین
thumb screw پیچ گوشی دار
central screw پیچمرکزی
there is a screw loose خراب است
drive screw پیچ خودرو
countersink screw پیچ خزینه دار
cork screw پیچ سر بطری
screw bolt مادگی
screw current جریان اب پروانهای
screw driver پیچ گوشتی
screw driver اچار پیچ گوشتی
screw driver اچار پیچکشی
screw eye اچار چوبی سوراخ دار
screw gage شابلون پیچ
screw jack جک پیچی
screw bolt سرپیچ
screw bolt مهره
drive screw ژیگلور
drive screw پیچ سوزنی
phillips screw پیچ فیلیپس
elevating screw پیچ بالابر
saw tightening screw پیچ خروسک اره
endless screw پیچ مماس
endless screw پیچ دندانه گردان
screw auger مته مارپیچ
screw auger مته پیچ
screw like pump پمپ پیچوار
screw barrel لوله خاندار
screw up one's courage جرات بخود دادن
screw=plate حدیده
sealing screw پیچ اب بندی
set screw پیچ تنظیم
set screw پیچ ضامن
screw nut مهره
bleeder screw پیچ هواگیری
binding screw کلم کابل
binding screw ترمینال
screw to the memory بذهن سپردن
screw thread پای پیچ
screw picket میلهای که سر ان پیچی شکل باشد میلههای پیچ دار پایه سیم خاردار
screw pile شمع پیچی
screw plate مفتول کش
screw plate حدیده
coach screw پیچ خودکار
screw press قید
screw press منگنه
screw slip خفت پیچی
screw spanner اچار بکس پیچی
screw thread حدیده
binding screw پیچ اتصال
Screw you! [American E] برو گم شو !
jack screw خرک پیچدار
jack screw پیچ تنظیم
jacvk screw جک پیچدار
adjusting screw پیچتنظیم
levelling screw پیچ تنظیم
jacvk screw خرک پیچدار
jack screw پیچ بالابرنده
locking screw پیچ پشت گیر
to screw the pooch زیرورو کردن چیزی
to screw the pooch بهم زدن چیزی
screw-top نوعیبطرییاکوزه
to screw the pooch تباهی کردن
He has a screw loose . عقلش پار سنگ می برد ( بی عقل است ؟)
ice screw پیچ یخ
jack screw پیچ بالابر
He's got a screw loose. او [مرد] دیوانه است.
have a screw loose <idiom> احمق بودن
air vent screw پیچ منفذ هوا
edison screw cap سر پیچ ادیسون
automatic screw steel فولاد برش- ازاد
release setting screw دستهپیچشلکن
screw money out of a person بزور پول از کسی گرفتن
endless or perpetual screw پیچ ودنده
reed & prince screw پیچی با سر شکافدار
spreader adjustment screw پیچ تنظیم پخش
screw locking nut مهرهقفلپیچ
finely threaded screw پیچفشردهشدهفریف
needle clamp screw پیچنگهدارندهسوزن
hand screw press پرس پیحی دستی
lower support screw پیچحافظپایینی
fluid adjustment screw پیچگوشتی قابل تنظیم سیال
frog-adjustment screw پیچ قلابی تنظیم کننده
carver's bench screw پیچمخصوصنیمکت
height adjustment screw پیچ تنظیم ارتفاع
tubular ice screw پیچمیلهاییخ
double lead screw حلزونی مضاعف
column screw press پرس پیچی ستونی
upper support screw پیچحافظبالایی
light-load adjustment screw پیچ تنظیم فشار نور
full-load adjustment screw پیچ تنظیم الکتریکی
square shaft screw of bolt میله چارتراش
vincent friction screw press پرس وینسنت
four column friction screw press پرس اصطکاکی چهار ستونی
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine بیت اجرا میشود
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
two way machine ماشین دو راهه
machine شیارانداختن روی فلز
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine دستگاه
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine ماشین
machine تراشیدن ماشین
machine براده برداشتن
machine time زمان ماشین کاری
machine run اجرای ماشین
machine word کلمه ماشین
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
machine time وقت ماشین
machine welding جوشکاری ماشینی
machine translation ترجمه ماشینی
machine run رانش ماشین
machine ringing زنگ ماشینی
machine accessory متعلقات دستگاه
machine readable خواندنی توسط ماشین
machine operator اپراتوردستگاه
machine operator کارگردان ماشین
machine operator اپراتور ماشین
machine operator متصدی ماشین
machine oriented ماشین گرا
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization بازشناختی توسط ماشین
machine representation نمایش ماشیی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com