English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
Search result with all words
green with a blue tint سبز مایل به ابی
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
Other Matches
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
blue اسمان نیلگون
blue نیلی
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue اسمان
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
the blue اسمان
the blue دریا
out of the blue غیر منتظره
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
go off into the blue ناپدید شدن
blue آبی
true-blue هوادار دو آتشه
blue ball توپآبی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap صدفکبود
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
prussian blue نیل فرنگی
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
blue-black آبیپررنگ
electric-blue آبیروشن
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue آبیکمرنگ
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
once in a blue moon <idiom> به ندرت
blue print زمینه ابی
blue print فون ابی
blue print تون پلات ابی
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue vitriol کات کبود
bright blue لاجوردی
bromthymol blue ابی برم تیمول
cobalt blue لاجورد
dark blue ابی سیر
dark blue سرمه ای
a bolt from the blue مثل عجل معلق
a bolt from the blue از غیب
blue line خط دفاعی هاکی
once in the blue moon خیلی بندرت
blue print رسم فنی
true-blue پیرو متعصب
methyl blue ابی متیل
milori blue ابی میلوری
navy blue کبود
navy blue ابی سیر
once in a blue moon گاه گاهی
sky blue اسمانی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
paris blue جوهرابی روشن
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue رنگ ابی طاووسی
powder blue نیل رخت شویی
powder blue گردلاجوردفرنگی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
paris blue یکجور نیل فرنگی
sky blue نیلگونی
sky blue رنگ ابی اسمان
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
king's blue رنگ ابی متوسط
to by blue muder دادزدن
to by blue muder فریاد کردن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
thymol blue ابی تیمول
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
indigo blue ابی ایندیگو
intense blue ابی سیر
light blue کبود
blue bark گزارش حرکت
steel blue رنگ ابی فولادی
prussian blue ابی پروس
blue mud گل کبود
big blue نام غیر رسمی IBM
big blue IB
blue-collar کارگری
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
acid blue ابی اسیدی
blue collar کارگری
blue jeans شلوارکاوبوی
blue brittle شکستگی ابی
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
alkali blue ابی قلیا
blue book کتاب ابی
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue bell گزارش جنایت
blue blooded نجیب زاده
blue bell گزارش بدرفتاری
blue-blooded نجیب زاده
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue blood عضو طبقه اشراف
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing بازپخت ابی رنگ
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue fox سگ روباه
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
blue-chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue gun لوله پرتاب ابی
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue jay زاغ کبود
blue chip سهام مرغوب
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue liner مدافع
blue moon زمان دراز
blue moon مدت طولانی
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue forces نیروهای ابی
black and blue کبود و سیاه
blue forces نیروهای خودی
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil افسردگی
blue devil ال
blue devil دیو
blue eyed زاغ
blue eyed ابی چشم
blue water دریای ازاد
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
green سبز
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green معتدل
green سبزه چمن
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
green PC رایانه سبز
green <idiom>
green خرم
green تازه
green ترو تازه نارس
green بی تجربه
green رنگ سبز
green سبز کردن
through the green منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green سبزشدن
green سبزیجات
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
blue collar employees کارگران
blue or copper vitriol کات کبود
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
blue or copper vitriol زاج کبود
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
prophet's green رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
green with envy <idiom>
green thumb <idiom>
By the green grass . کنار چمن های سبز وخرم
Green Berets سبز کلاهان
green ball توپسبز
green with envy از حسادت ترکیدن
deep green رنگ سبز تند و تیره
sap green رنگ زرد مایل به سبز سیر
green stool مدفوع سبز رنگ [پزشکی]
sea green رنگ سبز مایل بابی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
to turn green سبز رنگ شدن
green beans لوبیا سبز
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
Light green. رنگ سبز روشن
green beam شعلهیسبز
green peppers فلفل سبز
to incline to green بسیبزی زدن
to incline to green یا مایل بودن
green pepper فلفل سبز
village green میدان دهکده
green cards کارت سبز
green roof [سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
Green architecture [ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
Green architecture معماری سبز
green cabbage کلمسبز
green peas نخودفرنگی
bottle green سبزپررنگ
green salad سالادسبز
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
Green Paper برگهنظرخواهی
green fingers متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
Green Beret تکاور - کماندو
practice green شروعبهسبزشدن
green walnut گردویتازه
green space فضایسبز
green russula نوعیقارچسبز
green card کارت سبز
green mold کفک سبز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com