Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
red green blue monitor
مانیتور قرمز- سبز- ابی
Other Matches
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red, green, blue
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor
تولید شده توسط کامپیوتر
monitor
واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitor
سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
monitor
یک برنامه کنترلی
monitor
صفحه نمایش تصویر
monitor
مونیتور نمایشگر
monitor
مبصر
monitor
صفحه نمایش
monitor
مداری که منبع الکتریسیته را قط ع میکند اگر خطا داشته باشد یا قطعهای را خراب کند
monitor
برناه کامپیوتری که اجازه میدهد دستورات ابتدایی وارد سیستم عامل شوند.
monitor
اگاهی دهنده
monitor
پایش
[پزشکی ]
monitor
برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor
انگیزنده گوشیار
monitor
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor
دیده بانی کردن
monitor
بازبین
monitor
بازبینی کردن نظارت کردن
monitor
بازدید کار دستگاه
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
نظارت کردن
monitor
اگاه ساز
monitor
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitor
فرانگر
monitor
فرابین
monitor wall
دیوارهصفحهنمایشگر
performance monitor
برنامهای که سطوح خدمات ارائه شده توسط یک سیستم کامپیوتری را پی گیری میکند
analog monitor
مونیتورقیاسی
multisync monitor
مونیتور همزمانی چندگانه
rgb monitor
R
sound monitor
صفحه نمایشگر صدا
preview monitor
نمایشگرصحنههایتکراری
output monitor
صفحهنمایشگرخارجی
monitor speaker
نمایشگرگوینده
monitor screen
صفحهنمایشگر
video monitor
مونیتوربصری
analog monitor
مونیتور انالوگ
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
video monitor
مانیتور تصویری
multisync monitor
صفحه نمایش که حاوی قفل امنیتی برای فرکانس اسکن هر نوع کارت گرافیکی باشد
medical monitor
دستگاه پایش
[پزشکی]
monitor program
برنامه مبصر
missile monitor
نوعی سیستم توزیع اتش الکترونیکی متحرک پدافندهوایی که در سطح گروه وگردان و اتشبار مورد استفاده میباشد
digital monitor
مونیتور رقمی
hardware monitor
مبصر سخت افزاری
frequency monitor
دستگاه کنترل فرکانس
ankle monitor
لباس ردیاب
ankle monitor
مانیتور مچ پا
monitor system
سیستم مبصر
monitor roof
بام فانوسی
monochrome monitor
نمایشگر تک رنگ
monitor routine
روال مبصر
color monitor
مونیتوررنگی
color monitor
صفحه نمایش رنگی
monitor unit
واحد مبصر
monochrome monitor
مونیتور تک رنگ
vector/waveform monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
operating system monitor
مبصر سیستم عامل
paper white monitor
صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
main preview monitor
صفحهدوبارهنمایشگراصلی
composite color monitor
مونیتور رنگی مرکب
stereo phase monitor
نمایشگرمرحلهاستریو
technical producer monitor
صفحهنمایشگرمحصولاتفنی
multi scan monitor
مشابه 6632
digital video effects monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
the blue
اسمان
the blue
دریا
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
out of the blue
غیر منتظره
blue
آبی
blue
نیلی
blue
اسمان نیلگون
go off into the blue
ناپدید شدن
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
اسمان
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
once in a blue moon
گاه گاهی
navy blue
ابی سیر
navy blue
کبود
true-blue
پیرو متعصب
once in the blue moon
خیلی بندرت
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
indigo blue
ابی ایندیگو
intense blue
ابی سیر
king's blue
رنگ ابی متوسط
light blue
کبود
methyl blue
ابی متیل
milori blue
ابی میلوری
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
a bolt from the blue
از غیب
paris blue
یکجور نیل فرنگی
paris blue
جوهرابی روشن
steel blue
رنگ ابی فولادی
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue
ابی تیمول
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
to by blue muder
فریاد کردن
to by blue muder
دادزدن
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue ball
توپآبی
true-blue
هوادار دو آتشه
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
sky blue
رنگ ابی اسمان
sky blue
نیلگونی
sky blue
اسمانی
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
powder blue
نیل رخت شویی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
prussian blue
نیل فرنگی
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue
ابی پروس
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
blue-black
آبیپررنگ
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue mud
گل کبود
blue line
خط دفاعی هاکی
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay
زاغ کبود
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
alkali blue
ابی قلیا
acid blue
ابی اسیدی
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue-blooded
نجیب زاده
blue blooded
نجیب زاده
blue forces
نیروهای ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue shift
جابجایی به سوی ابی
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue eyed
ابی چشم
blue eyed
زاغ
blue liner
مدافع
blue moon
زمان دراز
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
blue print
رسم فنی
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue print
زمینه ابی
blue print
فون ابی
blue print
تون پلات ابی
big blue
IB
blue vitriol
کات کبود
blue moon
مدت طولانی
bright blue
لاجوردی
big blue
نام غیر رسمی IBM
bromthymol blue
ابی برم تیمول
cobalt blue
لاجورد
blue fox
سگ روباه
dark blue
ابی سیر
dark blue
سرمه ای
blue devil
دیو
blue devil
ال
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
کتاب ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue bark
گزارش حرکت
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue collar
کارگری
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue water
دریای ازاد
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip
سهام مرغوب
black and blue
کبود و سیاه
blue devil
افسردگی
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue bell
گزارش جنایت
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue chip
سهام مرغوب
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue-collar
کارگری
through the green
منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green
سبزه چمن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com