English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
registered trade mark علامت تجاری ثبت شده
Other Matches
Trade mark. علامت تجارتی
trade mark علامت تجارتی
trade mark علامت تجاری
trade mark علامت بازرگانی
registered ثبتی
registered مسجل
non-registered [not registered] <adj.> ثبت نشده
registered ثبت شده
registered قابل اهمیت
registered mail پست سفارشی
registered trademark علامتتجاریسردکن
non registered share سهم بی نام
registered shares سهام بانام
Registered mail. نامه سفارشی
non registered shares سهم بی اسم
registered share سهم با نام
to be registered as an alien در اداره مهاجرت ثبت شده بودن
registered capital سرمایه ثبت شده
registered office اقامتگاه قانونی شرکت
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
registered bond اوراق قرضه با نام
registered land زمین ثبت شده
registered securities اوراق بهادار با نام
registered letter نامه سفارشی
registered nurse پرستار دیپلمه دارای پروانه رسمی
registered port بندر مشخص
registered by a notary public ثبتی
It hast fully registered with her . درود گرم وصمیمانه
registered by a notary public محضری
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark مارک
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark ایه
mark نشان کردن نشان
mark پایه
mark علامت
mark نشانه کردن حریف
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark بل گی_ری خوب
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark-up سود توزیع کننده
beside the mark پرت
beside the mark خارج ازموضوع
mark up افزایش قیمت
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
to mark off جدا کردن
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
mark up سود توزیع کننده کالا
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark نشان
mark علامت گذاری روی چیزی
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark نمره گذاری کردن علامت
mark نشانه
mark نمره
mark ارزه
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
mark off خط کشیدن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark down کاهش قیمتها
mark گواهی
mark down پایین اوردن قیمت
mark down کاهش قیمت
mark مدرک
mark down تنزل قیمت
mark نشان علامت
mark داغ
mark علامت گذاری
mark علامت گذاری کردن
mark توجه کردن
mark علامت گذاشتن
mark علامت نشانه هدف
mark اثر
mark حد
mark مرز
mark درجه
mark پایه نقطه
mark هدف
hash mark خط نشان
hall mark دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hash mark علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
interogation mark نشان پرسش
calibration mark علامت کالیبراسیون
index mark علامت شاخص
birth mark ماه گرفتگی
pencil mark نشان مدادی
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
block mark نشان کنده
hall mark نشان عیارکه ازطرف
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
check mark علامت کنترل
group mark علامت گروه
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark شاخص مبداء
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark نشانه مبنا
bench mark نشانه
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
hash mark خط شروع مسابقه
frequency mark نشانه فرکانس
frequency mark علامت فرکانس
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
group mark نشان گروه
bench mark رپر
mother's mark خال
center mark مرکز سوراخ
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
mark sensing نشان یابی
mark sensing علامت زدن با مداد نرم
hash mark قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
mark sensing نشان گذاری
mark sensing نشان دریابی
mark sense نشان گذار
mark sense نشان دریاب
mark of mouth نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
mark out a ground تحدید حدود زمین
end mark علامت بی پایان
end mark نشان خاتمه
end mark نشان انتها
ear mark نشان کردن
ear mark داغ گوش
mark sensing نشان دریایی
mark time فرمان در جا
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
match mark جفتن و جور کردن قطعات
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
finger mark با انگشت چرک کردن
finger mark اثر انگشت
file mark علامت فایل
file mark نشان پرونده
field mark نشان میدان
mark condition وضعیت نشان
mark condition شرط علامت
mark time! !
mark time! در جا
mark time در جا زدن در جا قدم رو
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
ear mark نشان
bench mark انگپایه
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
question mark علامت سوال
question mark پرسش نشان
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
strawberry mark لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
drag mark محل فشار
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
to miss a mark خطا کردن
to miss a mark نشانی را نزدن
to mark time در جا زدن
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
word mark نشان کلمه
word mark علامت کلمه
exclamation mark علامت تعجب
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
You mark my words. این خط واینهم نشان
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
special mark علامتمخصوص
lateral mark علامتکناری
guide mark نشانهراهنما
quotation mark نشان نقل قول
quotation mark علامت نقل قول
bale mark مشخصات عدل
Deutsche Mark واحدپول
centre mark نقطهمرکزی
black mark سابقهی بد
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to make one's mark برجسته شدن
shoulder mark درجه روی دوش
shoulder mark درجه سردوشی افسران
shoulder mark نشان سردوشی
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
plate mark طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
plimsol mark مارک بارگیری
plimsol mark علایم بارگیری
plimsoll mark خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
ripple mark شیارسطح چوب
pock mark ابله
repeat mark خال
mark-ups سود توزیع کننده
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com