Dictiornary-Farsi | relative coordinate system | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
relative coordinate system	دستگاه مختصات نسبی


Other Matches

coordinate system	دستگاه مختصات [ریاضی]
coordinate system of axis	سیستم محورهای مختصات
rectangular coordinate system	سیستم مختصاتی مستطیلی
inertial coordinate system	سیستم مختصات ماندی
cartesian coordinate system	سیستم مختصات کارتزین
polar coordinate system	دستگاه مختصات قطبی [ریاضی]
Cartesian coordinate system	دستگاه مختصات دکارتی [ریاضی]
cylindrical coordinate system	دستگاه مختصات استوانه ای [ریاضی]
spherical coordinate system	دستگاه مختصات کروی [ریاضی]
spherical coordinate system [with constant radius]	دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
X coordinate	مختصات بردار افقی
coordinate	هم ارا
coordinate	هماهنگ ساختن
coordinate	مختصات
coordinate	هم رتبه
coordinate	همرتبه کردن مختصات
coordinate	هم پایه
coordinate	متناسب یا هماهنگ کردن
coordinate	کوئور دینانس شدن
coordinate	روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
coordinate	سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
Y coordinate	مختصات بردار عمودی
coordinate	مختصه
coordinate	متناسب کردن
coordinate	هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
coordinate	تعدیل کردن هم پایه
coordinate	مربوط
coordinate	مختص
coordinate	مقادیری که یک نقط ه را روی گراف یا نقشه قرار میدهد
coordinate geometry	هندسه تحلیلی [ریاضی]
coordinate memory	حافظه مختصاتی
coordinate paper	کاغذ مختصاتی
coordinate scale	گونیای مختصات
cylindrical coordinate	مختصات استوانه ای [ریاضی]
coordinate scale	گونیا
coordinate axises	محورهای مختصات
coordinate dimensioning	بعدسازی مختصاتی
coordinate conjunction	حرف عطفی که چند قضیه یالغت برابر را بهم می پیوندد
coordinate code	رمزمربوط به مختصات نقشهای
coordinate code	رمز مختصات نقاط
polar coordinate	مختصات قطبی
rectangular coordinate	مختصات متعامد
input coordinate	مختصات اولیه
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs).	باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
relative	منسوب
relative	که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
relative	نسبی
relative	پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
relative	اعتباری
relative	راجع
relative	خویشاوند
relative	خودی نسبی
relative	اختلاف بین یک عدد و مقدارواقعی آن
relative	وسیله ورودی
self relative	نسبی
relative	دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
relative	اضافی
relative value	مقدار نسبی
relative	وابسته
relative	اطلاعات مکانی دررابط ه با یک نقط ه مرجع
relative	نوشتن برنامه با استفاده ازدستورات آدرس مربوطه
relative	محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
relative	آنچه با دیگری مقایسه شود
self relative	نسبت بخود
relative location	ترتیب نسبی
relative location	قرار دادن
relative permeability	ضریب نفوذپذیری
relative majority	اکثریت نسبی
relative motion	حرکت نسبی
relative minimum	حداقل نسبی
relative minimum	می نیمم نسبی
relative maximum	حداکثر نسبی
relative maximum	ماکزیمم نسبی
relative movement	حرکت نسبی
relative wind	باد نسبی
relative viscosity	گرانروی نسبی
relative velocity	سرعت نسبی
relative term	لفظ نسبی
relative supersaturation	ابر سیری نسبی
relative solvation	حلالپوشی نسبی
relative solubility	انحلالپذیری نسبی
relative prices	قیمتهای نسبی
relative precision	دقت نسبی
relative plot	موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
relative permittivity	ضریب دی الکتریک
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
relative permitivity	گذردهی نسبی
relative permeability	نفوذپذیری نسبی
relative nullity	بطلان نسبی
self relative address	نشانی نسبی
relative jurisdiction	صلاحیت نسبی
relative bearing	جهت نسبی
relative code	کد نسبی
relative coding	برنامه نویس نسبی
relative coding	برنامه نویسی نسبی
relative compaction	تراکم نسبی
relative deformation	تغییر شکل نسبی
relative density	چگالی نسبی
relative density	دانسیته نسبی
relative density	گرانی ویژه
maternal relative	خویشاوند مادری
relative bearing	گرای نسبی
relative bearing	سمت نسبی ناو
of relative importance	دارای اهمیت نسبی
of relative importance	نسبتامهم
paternal relative	خویشاوند پدری
paternal relative	اقارب پدری
relative address	نشانی نسبی
relative address	آدرس نسبی
relative addressing	نشانی دهی نسبی
relative addressing	ادرس دهی رابطهای
relative addressing	نشان دهی نسبی
relative adjective	صفت موصولی
relative aperture	نسبت فاصله کانونی
relative aperture	ضریب کانونی عدسی
relative clause	شبهجمله
relative complement	تفاضل [مجموعه] [ریاضی]
relative clause	ربطی
relative conjunction	حرفربط
relative in law	خویشاوند سببی
relative importance	اهمیت نسبی
relative impediment	محظور شرعی برای عروسی
relative pronouns	ضمیر موصول
relative dispersion	پراکندگی نسبی
relative error	خطای نسبی
relative frequency	بسامد نسبی
relative humidity	رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
relative income	درامد نسبی
relative humidity	رطوبت نسبی
relative pronoun	ضمیر موصول
relative humidity	نم نسبی
relative income hypothesis	فرضیه درامد نسبی
a matter of relative importance	موضوعی با اهمیت نسبی
relative income hypothesis	براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis	بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
relative cell reference	ارجاع سل رابطهای
relative refractory period	دوره بی پاسخی نسبی
relative harmonic content	مانده نسبی
relative dielectric constant	ثابت دی الکتریک نسبی
coefficient of relative efficiency organ	ضریب نسبی کارایی سازمان
linear system [system of linear equations]	دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
i.f.f. system	دستگاه تشخیص
p system	سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
cw system	سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
system	طریقه
system	سازمان
system	تشکیلات
system	نظام سیستم
system	روش اصول
system	ترتیب
system	مجموعه سازمان
system	نظام
c.g.s. system	دستگاه سگث
system	سلسله رشته
system	دستگاه
system	جهاز
system	طرز اسلوب
the system of	the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
the system of	رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
system	قاعده رویه
system	نظم منظومه
system	منظومه
system	سازگان
system	هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
system	سامانه
value system	نظام ارزشها
system	مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system	طرز روش
system	سلسله
system	رشته دستگاه
system	نظم ترتیب
system	اصول وجود
system	اسلوب
an system	سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
system	سیستم
system	همستاد روش
system	همست
modular system	سیستم پیمانهای
sewerage system	شبکه فاضلاب
monocyclic system	دستگاه تکدور
monoclinic system	دستگاه تک شیب
mnemonic system	نظام یادیار
monitor system	سیستم مبصر
modern system	نظام نوین
modulation system	سیستم مدولاسیون
modern system	نظام جدید
monetary system	سیستم پولی
multicomponent system	سیستم چند جزیی
multiuser system	سیستم چند استفاده کننده سیستم چند کاربر
multiprogramming system	سیستم برنامه سازی چندگانه
multiprogramming system	سیستم عملکرد چند برنامهای
multiprocessing system	سیستم پردازش چند گانه
multiprocessing system	سیستم چند پردازی
multiprocessing system	سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiplex system	سیستم چندگانه
multiplex system	سیستم چند سیمه
multiple well system	سیستم چند چاهی
multilink system	سیستمی که بیش از یک اتصال بین دو نقط ه دارد
multicomputer system	سیستم چند کامپیوتری
mksa system	دستگاه مکثا