Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
relative maximum	ماکزیمم نسبی
relative maximum	حداکثر نسبی
Other Matches
relative value	مقدار نسبی
relative	که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
relative	اختلاف بین یک عدد و مقدارواقعی آن
relative	دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
relative	اطلاعات مکانی دررابط ه با یک نقط ه مرجع
relative	محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
relative	آنچه با دیگری مقایسه شود
relative	نوشتن برنامه با استفاده ازدستورات آدرس مربوطه
self relative	نسبی
self relative	نسبت بخود
relative	وسیله ورودی
relative	پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
relative	خودی نسبی
relative	خویشاوند
relative	راجع
relative	وابسته
relative	نسبی
relative	اضافی
relative	اعتباری
relative	منسوب
relative error	خطای نسبی
relative dispersion	پراکندگی نسبی
relative density	گرانی ویژه
relative density	دانسیته نسبی
relative frequency	بسامد نسبی
relative humidity	نم نسبی
relative income	درامد نسبی
relative in law	خویشاوند سببی
relative impediment	محظور شرعی برای عروسی
relative importance	اهمیت نسبی
relative humidity	رطوبت نسبی
relative density	چگالی نسبی
relative adjective	صفت موصولی
relative addressing	نشان دهی نسبی
relative addressing	ادرس دهی رابطهای
relative addressing	نشانی دهی نسبی
relative address	آدرس نسبی
relative address	نشانی نسبی
paternal relative	اقارب پدری
paternal relative	خویشاوند پدری
of relative importance	نسبتامهم
relative aperture	نسبت فاصله کانونی
relative deformation	تغییر شکل نسبی
relative compaction	تراکم نسبی
relative coding	برنامه نویسی نسبی
relative coding	برنامه نویس نسبی
relative code	کد نسبی
relative bearing	جهت نسبی
relative bearing	گرای نسبی
relative bearing	سمت نسبی ناو
relative aperture	ضریب کانونی عدسی
of relative importance	دارای اهمیت نسبی
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
relative term	لفظ نسبی
relative supersaturation	ابر سیری نسبی
relative solvation	حلالپوشی نسبی
relative solubility	انحلالپذیری نسبی
relative prices	قیمتهای نسبی
relative pronoun	ضمیر موصول
relative pronouns	ضمیر موصول
relative velocity	سرعت نسبی
relative viscosity	گرانروی نسبی
relative complement	تفاضل [مجموعه] [ریاضی]
relative humidity	رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
relative conjunction	حرفربط
relative clause	ربطی
relative clause	شبهجمله
self relative address	نشانی نسبی
relative permitivity	گذردهی نسبی
relative wind	باد نسبی
relative precision	دقت نسبی
relative motion	حرکت نسبی
relative minimum	حداقل نسبی
relative minimum	می نیمم نسبی
relative majority	اکثریت نسبی
relative location	قرار دادن
relative location	ترتیب نسبی
relative jurisdiction	صلاحیت نسبی
relative movement	حرکت نسبی
relative permittivity	ضریب دی الکتریک
relative permeability	نفوذپذیری نسبی
relative permeability	ضریب نفوذپذیری
maternal relative	خویشاوند مادری
relative nullity	بطلان نسبی
relative plot	موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
relative income hypothesis	براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative refractory period	دوره بی پاسخی نسبی
relative income hypothesis	فرضیه درامد نسبی
relative income hypothesis	بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
a matter of relative importance	موضوعی با اهمیت نسبی
relative dielectric constant	ثابت دی الکتریک نسبی
relative coordinate system	دستگاه مختصات نسبی
relative harmonic content	مانده نسبی
relative cell reference	ارجاع سل رابطهای
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	جریان بیشینه
maximum	بیشترین
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	ماکزیمم
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	بیشین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
coefficient of relative efficiency organ	ضریب نسبی کارایی سازمان
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum flood	سیل بیشینه
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximum demand	پیک بار
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
global maximum	حداکثر مطلق
maximum wavelength	طول موج حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum current	جریان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum work	کار حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	بیشترین شیب
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum output	خروجی حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum load	بار حداکثر
maximum price	بیشینه بها
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com