Dictiornary-Farsi | relative minimum | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 138 (7 milliseconds)

English	Persian
relative minimum	می نیمم نسبی
relative minimum	حداقل نسبی


Other Matches

minimum	کمترین
minimum	مینیموم
minimum	سیستم کدگذاری که سریع ترین دستیابی و زمان بازیابی را برای داده ذخیره شده دارد
minimum	کوچکترین مقدار چیزی
at a [the] minimum <adv.>	کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
the minimum value	law by prescribed stolengoods of نصاب در مال مسروقه
minimum	دست کم
minimum	حداقل کمینه
minimum	کهین
minimum	حداقل
minimum	کمینه
minimum	مینیمم
minimum elevation	حداقل درجه
minimum down payment	حداقل میزان پیش پرداخت
minimum clearance	حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
global minimum	حداقل مطلق
minimum size	اندازه حداقل
minimum elevation	حداقل ارتفاع لوله
minimum elevation	حداقل درجه مربوط به مانع
minimum range	حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
minimum flow	اب کاستی
minimum mortality	کمینه مرگ و میر
minimum mortality	حداقل مرگ و میر
minimum price	کمترین قیمت
minimum price	حداقل قیمت
minimum range	حداقل برد
double minimum	جفت کمینه
minimum charge	حداقل هزینه
minimum charge	حداقل قیمت
minimum wage	حداقل دستمزد
minimum thermometer	حداقلمیزانحرارت
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
single minimum	تک کمینه
minimum subsistence level	سطح حداقل معیشت
minimum energy orbit	مدار انرژی می نیمم
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum standard of living	حداقل سطح زندگی
minimum stock level	حداقل
minimum stock level	موجودی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
minimum durability date [MDD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
self relative	نسبی
relative	وابسته
relative value	مقدار نسبی
self relative	نسبت بخود
relative	پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
relative	اطلاعات مکانی دررابط ه با یک نقط ه مرجع
relative	اضافی
relative	اختلاف بین یک عدد و مقدارواقعی آن
relative	اعتباری
relative	وسیله ورودی
relative	نوشتن برنامه با استفاده ازدستورات آدرس مربوطه
relative	نسبی
relative	راجع
relative	منسوب
relative	آنچه با دیگری مقایسه شود
relative	محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
relative	که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
relative	دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
relative	خودی نسبی
relative	خویشاوند
relative permittivity	ضریب دی الکتریک
relative permeability	ضریب نفوذپذیری
relative plot	موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
relative precision	دقت نسبی
relative location	ترتیب نسبی
relative nullity	بطلان نسبی
relative location	قرار دادن
relative majority	اکثریت نسبی
relative maximum	ماکزیمم نسبی
relative maximum	حداکثر نسبی
relative permitivity	گذردهی نسبی
relative motion	حرکت نسبی
relative movement	حرکت نسبی
relative prices	قیمتهای نسبی
relative solubility	انحلالپذیری نسبی
relative complement	تفاضل [مجموعه] [ریاضی]
relative humidity	رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
relative velocity	سرعت نسبی
relative conjunction	حرفربط
relative clause	ربطی
relative clause	شبهجمله
relative coding	برنامه نویسی نسبی
self relative address	نشانی نسبی
relative wind	باد نسبی
relative viscosity	گرانروی نسبی
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
relative term	لفظ نسبی
relative supersaturation	ابر سیری نسبی
relative solvation	حلالپوشی نسبی
relative permeability	نفوذپذیری نسبی
maternal relative	خویشاوند مادری
relative aperture	نسبت فاصله کانونی
relative aperture	ضریب کانونی عدسی
relative bearing	سمت نسبی ناو
relative bearing	گرای نسبی
relative bearing	جهت نسبی
relative code	کد نسبی
relative coding	برنامه نویس نسبی
relative compaction	تراکم نسبی
relative deformation	تغییر شکل نسبی
relative density	چگالی نسبی
relative adjective	صفت موصولی
relative addressing	نشان دهی نسبی
relative addressing	ادرس دهی رابطهای
relative pronouns	ضمیر موصول
relative pronoun	ضمیر موصول
of relative importance	دارای اهمیت نسبی
of relative importance	نسبتامهم
paternal relative	خویشاوند پدری
paternal relative	اقارب پدری
relative address	نشانی نسبی
relative address	آدرس نسبی
relative addressing	نشانی دهی نسبی
relative density	دانسیته نسبی
relative humidity	رطوبت نسبی
relative impediment	محظور شرعی برای عروسی
relative importance	اهمیت نسبی
relative in law	خویشاوند سببی
relative income	درامد نسبی
relative humidity	نم نسبی
relative frequency	بسامد نسبی
relative jurisdiction	صلاحیت نسبی
relative density	گرانی ویژه
relative error	خطای نسبی
relative dispersion	پراکندگی نسبی
relative income hypothesis	بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
relative income hypothesis	براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis	فرضیه درامد نسبی
relative cell reference	ارجاع سل رابطهای
relative coordinate system	دستگاه مختصات نسبی
relative refractory period	دوره بی پاسخی نسبی
relative dielectric constant	ثابت دی الکتریک نسبی
a matter of relative importance	موضوعی با اهمیت نسبی
relative harmonic content	مانده نسبی
coefficient of relative efficiency organ	ضریب نسبی کارایی سازمان