English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
relaxation time فاصله زمانی بین از بین بردن اشفتگی و برقراری حالت تعادل
relaxation time زمان اسایش
Other Matches
relaxation استراحت
relaxation تمدداعصاب
relaxation تخفیف
relaxation ارمش
relaxation سست سازی
relaxation ارمیدگی
relaxation آسودگی
relaxation تمدد
relaxation شل کردن عضلات
relaxation وارفتگی بتن
progressive relaxation ارمیدگی تدریجی
nonradiative relaxation رهاشدگی غیر تابشی
relaxation generator مولد رلاکسیون
relaxation of penultis تخفیف جرایم
relaxation oscillator اوسیلاتور وقفهای
relaxation oscillator نوسان ساز رلاکسیون
tension relaxation تنش- ارمش
relaxation circuit مدار رلاکسیون
relaxation therapy ارمش درمانی
relaxation spectroscopy طیف بینی اسایشی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
down time زمان تلفن شده
down time وقفه
three-four time نت
two-two time نتدودوم
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
four-four time چهارهچهارم
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time ضمنا"
at the same time در ان واحد
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. هنوز وقت هست.
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
out of time بیگاه
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
to know the time of d اگاه بودن
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
what is the time? وقت چیست
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
f. time روزهای تعطیل دادگاه
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time ایام
time روزگار
time مدروز
time عهد
time مدت
time وقت معین کردن
time متقارن ساختن
time مرورزمان را ثبت کردن
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time زمانه
any time <adv.> همیشه
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time زمان
time گاه
time فرصت مجال
time هنگام
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time TIفرمان E
time تایم
time فرصت
time فرصت موقع
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time وقت قرار دادن برای
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time زمانی موقعی
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time [s] <adv.> دفعه
time ساعتی
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time [s] <adv.> بار
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ثیر قرار میدهد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time out تایم
time out مهلت
time out ایست
time out وقفه فاصله
at any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> هر بار
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
any time <adv.> هر بار
time out ساعت غیبت کارگر
to rime away one's time گذراندن
time money وام مدت دار
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
time out of minds عهد دقیانوس
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
time path مسیر زمانی
time perception ادراک زمان
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time of flight زمان پرواز هواپیما
time preference ترجیح زمانی
time log جدول زمان
time lock گاه قفل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com