English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
relay center مرکز باز پخش
Other Matches
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
relay بازپخش
relay ربط دادن مربوط کردن
relay عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relay یچ کنترل الکترومغناطیسی
relay دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay رله کردن
relay امدادی
relay باز پخش کردن رله
relay دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relay ایستگاه تقویت مسابقه دو امدادی
relay تقویت کردن
relay رله
relay ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relay ذخیره
polarized relay رله قطبی
polar relay رله قطبی
non polar relay رله ناقطبی
neutral relay رله ناقطبی
medley relay مسابقه شنای امدادی مختلط 4 در001 متر دو امدادی بامسافتهای مختلف
medley relay شنا و دو امدادی
measuring relay رله سنجش
measuring relay رله اندازه گیری
overcurrent relay رله جریان زیاد
magnetic relay رله مغناطیسی
relay post پست رابط پست واسطه
sprint relay مسابقه امدادی 4 نفره درمسافتهای مختلف
pursuit relay دو امدادی تعقیبی
relay station ایستگاه رله
relay station ایستگاه واسطه
relay winding سیم پیچی رله
relay post پست رابط ستون
relay magnet اهنربای رله
relay magnet رله تلگراف
relay contact کنتاکت رله
relay coil سیم پیچ رله
relay baton چوب امدادی
relay amplifier تقویت کننده امدادی
radio relay رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio relay رادیو رله
relay regulator افتامات
cutout relay رله باتری پرکن
impedance relay رله ی امپدانس
impluse relay رله ضربه جریان
induction relay رله القائی
telephone relay رله تلفن
telegraph relay رله تلگراف
tape relay ارسال و دریافت پیام به وسیله نوار یا به شکل نوارضبط
relay race دو امدادی
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
frequency relay رله سلکتیو
dimming relay رله کاهنده
induction relay رله فراری
induction relay رله اندوکسیونی
line relay رله خط
voltage relay رله ولتاژ
electromagnetic relay کلید مغناطیسی
electromagnetic relay رله الکترومغناطیسی
high impedance relay رله باامپدانس زیاد
gas discharge relay رله تخلیه گازی
high impedance relay رله پیچک دار
heavy duty relay رله جریان قوی
gas filled relay رله گازی
communication relay ship ناو تقویتی مخابراتی
airborne radio relay سیستم رادیو رله هوابرد
hoop drop relay رله سقوطی قلاب دار
time delay relay رله تاخیری
lightning arrester relay رله برقگیر
line breake relay رله شکست سیم
line breake relay رله شکست خط
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
magnetic control relay رله کنترل مغناطیسی
magnetic latching relay رله نگهدارنده مغناطیسی
magnetic overload relay رله جریان زیاد مغناطیسی
magnetic time relay رله زمانی مغناطیسی
maximum current relay رله جریان زیاد
inductance current relay رله ی القائی
basic relay post پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
vibrating relay regulation تنظیم با رله لرزنده
low voltage relay رله فشار ضعیف
ambulance basic relay post پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
off center خارج از مرکز
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center نقط ه میانی چیزی
center مجمع
center گروه مرکزی
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center کیان
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سانتر
center متمرکز کردن
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center نقطه گره
center متمرکز نقطه اتکاء
center مرکز
off-center <idiom> عجیب وغریب
center تمرکز یافتن
center میان
center درمرکز قرارگرفتن
center وسط ونقطه مرکزی
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
dead center <idiom> کاملا وسط
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
wheel center مرکز چرخ
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
information center مرکز اطلاعات
data center مرکز داده
data center مرکز داده ها
cost center تمرکز هزینه
diffracting center مرکز پراشنده
detention center بازداشتگاه
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center مرکز تغذیه
education center اموزشگاه
education center مرکز اموزش
documentation center مرکز اسناد
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center مرکز هدایت عملیات
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
switching center مرکز راه گزینی
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
speech center مرکز گویایی
signal center مرکز پیام
regional center مرکز منطقهای
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
pintle center نقطه لولا
three center bonding پیوند سه مرکزی
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
inversion center مرکز وارونگی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
sleep center مرکز خواب
local center مرکز محلی
luminescent center هسته لومینسانس
message center مرکز پیام
nerve center مرکز عصبی
nerve center مرکزفرماندهی
operation center مرکز عملیات
reserve center مرکز احتیاط
center of pressure مرکز فشار
center of gravity مرکز ثقل
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
center line خط صفر
center line خط وسط زمین
center line خط میانی زمین
center of gravity گرانیگاه
center of mass مرکز جرم
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of mass مرکز هدف
center of lift مرکز برا
center drill مته مرکز
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center line مرکزدوران
center of gravity مرکزگرایی
center line خط مرکز
center line اسه
center drill مته متمرکز
center distance فاصله ازمرکز
center distance فاصله مرکزی
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center circle دایره میانی
center circle دایره وسط زمین
center board ته قایق بادبانی
center bit مته سه نبش
center base میدان مرکزی
center back بازیگر میانی خط عقب
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center back بک میانی
burst center مرکز گلوله
battery center مرکز اتشبار
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com