English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
remote control sensor کنترلازراهدور
Other Matches
remote control کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
remote control کنترل از دور
remote control فرمان از دور
remote control سیستم فرمان دور
remote control ریموت کنترل
remote control کنترل از راه دور
remote control کنترل از راه دور
remote control کنترل از دور
remote control فرمان از راه دور
remote control فرمان از دور
remote control فرمان از راه دور
remote control unit فرمان از دور
remote control terminal دکمهکنترلازراهدور
remote control unit کنترل از دور
remote-control arm بازویکنترلخارجی
remote control unit ریموت کنترل
remote control unit کنترل از راه دور
remote control unit فرمان از راه دور
channel changer [rare for: remote control] ریموت کنترل
channel changer [rare for: remote control] کنترل از راه دور
channel changer [rare for: remote control] فرمان از دور
channel changer [rare for: remote control] کنترل از دور
channel changer [rare for: remote control] فرمان از راه دور
sensor وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
sensor وسیله نوری الکتریکی که با توجه به میزان نور سیگنال تولید میکند
sensor حساس
sensor حسی
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
sensor حس کننده
sensor رادار مراقبتی
sensor وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
sensor گیرنده
sensor حسگر
distant sensor دوریابه
light sensor حساسگرنور
airborne sensor رادار مراقبتی هوابرد
sensor probe حسگرردیاب
white balance sensor فلاش
unattended ground sensor رادار مراقبت زمینی خودکار
remote ترمینال کامپیوتری متصل به سیستم کامپیوتری راه دور
remote دور
remote وسیله ورودی- خروجی خارج از کامپیوتر
remote نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remote سیستم پردازش دستهای که دستورات از یک کامپیوتر ترمینال راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد
remote روش ارتباط بین دو برنامه که روی دو کامپیوتر اجرا شوند که متصل هستند. یک تابع نرم افزاری از کامپیوتر دیگر روی شبکه می پرسد تا مشکل را پردازش کند ونتیجه را نمایش دهد. در برنامههای server-client به کار می رود
remote ایستگاه ارتباطی که توسط کامپیوترمرکزی قابل کنترل است
remote با کامپیوتر در فاصلهای از مرکز سیستم
remote دوردست
remote اتصالی که به کاربر امکان دستیابی به کامپیوتر راه دور میدهد.
remote کامپیوتر راه دور میدهد. کاربر راه دور میتواند از کامپیوتر راه دور به صورت محلی استفاده کند
remote پرت
remote دور دست
remote بعید
remote کنترل از راه دور
remote دور دوردست
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remote از راه دور
remote جزئی
remote یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
remote کاربری که به بسته الکترونیکی دستیابی دارد بدوون نیاز به اتصال به سرور اصلی شبکه محلی
remote متحرک
remote جزئی کم
remote-controlled دستگاهکنترلازراهدور
remote processing پردازش از راه دور
remote servicing پشتیبانی از راه دور
remote maintenance پشتیبانی از راه دور
remote servicing نگهداری از راه دور
remote memory حافظه دور
remote consol پیشانه دور دست
remote terminal پایانه دور دست
remote access دستیابی از راه دور
remote access دستیلبی از دور
remote future آینده دور
remote maintenance نگهداری از راه دور
remote site محل دور افتاده
remote station ایستگاه دور دست
remote servicing تعمیر و نگهداری از راه دور
remote terminal پایانه راه دور
remote terminal ترمینال دوردست
remote terminal ترمینال راه دور
remote maintenance تعمیر و نگهداری از راه دور
remote station ایستگاه راه دور
remote station ایستگاه دوردست
remote computing services خدمات محاسباتی از راه دور
remote associations test ازمون تداعیهای دور
remote batch processing پردازش دستهای از راه دور دسته پردازی از راه دور
remote-controlled points نقطهکنترلازراهدور
remote job entry وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
remote cut off valve لامپ با شیب تنظیم پذیر
remote data concentrator وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
remote job entry ادخال کار از دور
self control مسک نفس
self control کف نفس
self control قوه خودداری
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
self control خودداری
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
control اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control فرمان
control نظارت کردن تنظیم کردن
control وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control کنترل کردن مهار کردن
control مهار
control نظارت
control کنترل کردن
control کنترل
control توپزن دقیق
control نظارت و ممیزی کردن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control واپاد
control بازدید
control بازرسی نظارت جلوگیری
control اختیار
control کنترل کردن فرمان
control بازرسی کردن
control نظارت کردن
control کاربری
self-control خودداری
self-control خویشتنداری
control بازرسی
control کنترل بازبینی
self-control خودگردانی
image control کنترل تصویر
level control کنترل سطح
peaking control نافم اوج دهندگی
hue control پیچ فام
output control تنظیم انرژی خروجی
organization control کنترل سازمانی
numerical control کنترل عددی
lever control کنترل اهرمی
lateral control کنترل در عرض جبهه
phase control تنظیم با تغییر فاز
lateral control کنترل جانبی
ignition control کنترل احتراق
input control کنترل ورودی
intensity control پیچ رنگ
intensity control کنترل شدت
inventory control کنترل موجودی
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
shading control پیچ فام
lift control کنترل اسانسور
lighting control کنترل روشنایی
minor control کنترل ضعیف
indirect control کنترل غیرمستقیم
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
material control کنترل مواد
manual control کنترل دستی
field control کنترل میدان
magnetci control کنترل فرمان مغناطیسی
linearity control نافم خطی
loop control کنترل حلقه زنی
manpower control کنترل نیروی انسانی
minor control کنترل کم
light control کنترل نور
light control کنترل روشنایی
line control کنترل خط
net control ایستگاه کنترل شبکه
net control کنترل شبکه
motor control کنترل حرکتی
monetary control نظارت پولی
monetary control کنترل پولی
mixture control کنترل مخلوط
load control تنظیم با بار خارجی
horizontal control کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
damage control کنترل خسارات
electronic control فرمان الکترونیکی
emission control کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
engagement control کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
erosion control جلوگیری از فرسایش
error control کنترل خطا
esi control control Index ExternallySpecified کنترل با فراست
exchange control کنترل ارز
exchange control نظارت ارز
exchange control نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
exchange control کنترل ارزی
experimental control کنترل ازمایشی
electronic control کنترل الکترونیکی
electronic control تنظیم الکترونیکی
damage control اسیب گیری
cruise control کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
cortical control کنترل مغزی
data control کنترل داده ها
decentralized control کنترل غیر تمرکزی
delusion of control هذیان کنترل شدگی
digital control کنترل دیجیتالی
direct control کنترل مستقیم
disaster control روش کنترل سوانح
disaster control روش مقابله با سوانح و بلایا
cursor control کنترل مکان نما
electric control کنترل الکتریکی
crystal control تنظیم با بلور
damage control کنترل کردن خسارات
external control کنترل خارجی
field control نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
fighter control کنترل شکاریها
fly control برج کنترل
fly control قسمت کنترل پرواز
focusing control تنظیم تمرکز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com