Dictiornary-Farsi | repair parts | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 89 (1 milliseconds)

English	Persian
repair parts	قطعات یدکی


Other Matches

repair	تعمیرکردن
repair	درست کردن جبران کردن تعمیر
out of repair	بد
out of repair	خراب
under repair	در دست تعمیر
out of repair	نیازمند تعمیر
repair	جبران کردن دوباره دایر کردن
repair	مرمت کردن
repair	مرمت
repair	تعمیر
repair	اصلاح
repair	تعمیر کردن
under repair	تحت تعمیر
in bad repair	نیازمند تعمیر
in bad repair	خراب
repair pit	چاهک تعمیر اتومبیل
spot repair	تعمیر در جا
mean repair time	زمان میانگین تعمیر
mean time to repair	زمان میانگین تعمیر
minor repair	تعمیرات کوچک
repair time	مدت تعمیر
repair shop	تعمیرگاه
repair shop	workshop
repair kit	دست ابزاروسایل تعمیر
repair kit	جعبه تعمیر
in bad repair	بد
spot repair	تعمیر در محل
to repair the roof	بام [خانه] را تعمیر کردن
tenantable repair	تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
Can you repair my car?	آیا میتوانید اتومبیلم را تعمیر کنید؟
aircraft repair	تعمیر هواپیما
It is beyond repair. It cannot be put right.	درست شدنی نیست
base repair	تعمیر اساسی
emergency repair	تعمیر اضطراری
depot repair	تعمیرات امادگاهی
base repair	تعمیرات پایگاهی
in these parts <adv.>	در این کشور
six parts	ششدانگ
the i. parts of a whole	بخش هایی مکمل یک چیزدرست
in these parts <adv.>	در اینجا
in parts	جزء جزء
for my parts	از سهم خودم
of its parts	کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
parts	احزاب
in parts	به اقساط
for my parts	من که
parts	هیئتها
parts	قطعات یدکی
mobile repair shop	تعمیرگاه سیار
to repair a flat tire	لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
parts of the ear	قسمتهایمختلفگوش
parts of spectacles	قسمتهایمختلفعینک
parts of the weapon	اجزایسلاح
the secret parts	شرمگاه
parts of a shoe	اجزایکفش
Parts-per notation	بخش در یکای سنجش [مهندسی]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts	انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
private parts	شرمگاه
spare parts	قطعات یدکی
parts of speech	اقسام کلمه
parts of a flag	اجزایپرچم
parts list	فهرست قطعات
prineipal parts	اصول فعل
privy parts	شرمگاه
privy parts	عورت
proportional parts	بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
piece parts	قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
parts list	لیست قطعات
parts peculiar	قطعات مخصوص
parts explosion	رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
parts programmer	برنامه نویس اجزاء
parts per million	قسمت در میلیون قسمت
parts peculiar	قطعات اختصاصی
parts list	لیست اجزاء
common parts	قطعات عمومی
totake parts in something	در چیزی شرکت یادخالت کردن
common parts	قطعات یدکی عمومی
principal parts	قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts per million [ppm]	بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
authorized parts list	سهمیه مجاز قطعات
missing parts test	ازمون افتادگی وار
Are there any houses for sale in these parts?	این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
authorized parts list	لیست قطعات مجاز
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
the cow parts the hoofs	گاو سمهای شکافته دارد
poverty parts friends <idiom>	بی زر میسر نشود کام دوستان
Cut the cake into three separate parts.	کیک را به سه قسمت جدا ببرید